به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا) با پایان یافتن ایام سوگواری ماه محرم و صفر، شیعیان رخت عزا از تن برمیکنند و جامه شادی میپوشند. اما در سالهای اخیر برخی از جلسات مذهبی، اقدام به برگزاری مراسم سوگواری با عنوان «دهه محسنیه» میکنند که حواشی زیادی به دنبال داشته است. این نوع «دههسازی»ها موهّم این اندیشه است که مذهب تشیع، آیینی است که پیروان خود را به سوگواری و عزداری تشویق میکند و مروّج غم و اندوه در جامعه است.
چند ماه قبل بود که عبدالکریم سروش در اظهاراتی صریحا از این موضوع انتقاد کرد. انتقادی که بخشی از افکار عمومی قشر حوزوی و دانشگاهی را به خود مشغول کرد. خبرگزاری ایکنا در گزارشی با عنوان «آقای دکتر؛ یک بیت مولوی دلیل رد این همه روایت؟!» به بررسی سخنان سروش و پاسخ عبدالحسین خسروپناه به آن پرداخت. بهتازگی حجتالاسلام محسن الویری در یادداشتی به بررسی سخنان عبدالکریم سروش پرداخته است که از نظر میگذرد؛
«آقای دکتر عبدالکریم سروش در قطعه فیلمی که ظاهرا به تاریخ 16 شهریور 96 و در شمار زنجیرهای از مباحث با عنوان مدرسه_مولانا عرضه شده است، درباره گریه و اشک در فرهنگ شیعی نکاتی را ذکر کردهاند که اگر این سخنان تقطیع شده همان معنای مورد نظر ایشان را روایت کند، شایسته تأمل است. محورهای اصلی صحبت آقای دکتر سروش چنین است:
دینداری عامه شیعیان از جنس غم است و هر چیزی بهانه اشک گرفتن از مردم شده است. با وجود کشته شدن خلیفه دوم و خلیفه سوم، اهل سنت برای آنها عزاداری نمیکنند ولی شیعیان به هر بهانهای عزاداری میکنند. نگاه پندآموز به تاریخ و دانستن چراییها خوب است ولی غم درآوردن و جاودانه ساختن و پاداشهای کلان تراشیدن و اضافه کردن از انبان دین بر آنها ناپسند است. شیعیان این افسانه غمگستر و آوازه مستنکر (مستند به ابیاتی از مولانا) را ایجاد کردهاند و قبل از آنها این گونه نبود.
مولوی مخالف اشک ریختن نیست و آن را بسیار پربها میداند ولی مخالف گریههای بیارزش است: اشک را کز بهر حق بارند خلق/ گوهر است و اشک پندارند خلق. مولوی این نگاه خود را در قالب داستان گریه مردی عرب بر سگ گرسنه و در حال مرگش بیان کرده است. این مرد عرب از انبان نان خود چیزی به سگ نمیداد ولی برای او اشک میریخت، زیرا اشک رایگان است و نان هزینهبر. این قطعه فیلم با عباراتی بدین مضمون به پایان میرسد که مثنوی کتاب عشق است و مرامش مرام خنده و مولوی چهره متبسم اسلام.
این سخن چنین ایهام دارد که عزاداری شیعیان و بدین پایه اشک ریختن آنان بر رثای امامان(ع) و به ویژه امام حسین(ع) امری برساخته و ناسازگار با پاس داشت حرمت و قداست اشک و در نتیجه شایسته نکوهش است. اگر این برداشت از این قطعه فیلم درست باشد، تأملاتی را میتوان معطوف به آن بیان داشت:
یک ـ روشن است که گستره منابع دینی ما به دلیل باورداشت امامت و امامان(ع) و به تبع آن فقه ما با عزیزان اهل سنت متفاوت است، پس اگر اهل سنت بر کشته شدن خلیفه دوم و سوم عزاداری نمیکنند و شیعیان برای شهادت امامان و به ویژه سیدالشهداء(س) عزاداری میکنند هر یک به اقتضای آموزههای مذهبی خود رفتار کردهاند و نه آنان شایسته ستایشند و نه اینان سزاوار نکوهش. یعنی این تفاوت رفتار برآمده از دو سلیقه متفاوت نیست بلکه دو رفتار دینی با دو خاستگاه متفاوت است.
دو ـ اقامه عزا و گریستن بر سالار شهیدان از سوی شیعیان و پاداشهای کلان آن مستند به احادیث فراوانی است که مهمترین آنها را در کتاب کاملالزیارات ابنقولویه (367 ق.) میتوان یافت. بنابراین ادعای برساخته بودن این امر سخت گزاف است. در گستره مکتب اهل بیت(ع) هیچ تردیدی در پسندیده بودن این رفتار از هیچ منظری نمیتوان داشت. تردید در راست بودن این روایات هم، در جای خود پاسخ روشن دارد.
سه ـ اگر این داوری ناصواب درباره اشک، بر اساس رفتارهای کنونی شیعیان و یکسان شمردن این رفتارها با حکم دینی صورت گرفته، باید به دو نکته توجه کرد: نخست این که باید وجه مناسکی این رفتارها را از شالوده دینی آن جدا کرد. آن چه در آن هیچ تردیدی نیست توصیه به اقامه عزا و گسترش آن است ولی این بدان معنی نیست که مثلا اگر برخی شیعیان تعزیه را به عنوان روش اقامه عزا برگزیدهاند جزییات برگزاری تعزیه نیز در روایات ما آمده باشد، وجه مناسکی آیینهای مذهبی برگرفته از آداب و رسوم و شرایط فرهنگی و اجتماعی است و مستند روایی نداشتن آنها دینی بودن آنها را زیر سوال نمیبرد.
دیگر آن که گرچه نگرانی از آسیبهای چیرگی تشیع مناسکی یک نگرانی به جا و قابل دفاع است، اما این بدان معنی نیست که هر مناسک و آیینی الزاما نفی کننده و حاشیهران قهری معرفت و باور دینی باشد. اگر این حرکت فزاینده و بالنده عزاداریها بنمایه معرفتی خود را از دست ندهد ظرفیتی بیبدیل برای شنواندن نیکوییهای سخنان اهل بیت(ع) به جهانیان است و نباید آن را آسان از دست داد، همان گونه که نباید سادهانگارانه آن را در امواج آسیبزا رها ساخت.
چهار ـ آن چه در باره ارزش اشک به نقل از مولوی گفته شده بی کم و کاست شایسته پذیرش است: اشک را کز بهر حق بارند خلق/ گوهر است و اشک پندارند خلق. اما داستانی که از مولوی گزینش شده کجا و قصه پرغصه کربلا کجا؟ آیا براستی گریه در مجالس امام حسین(ع) با گریه آن مرد عرب که برای پرهیز از دادن نان به اشک رایگان پناه برده یکسان است؟ بی هیچ تردیدی غفلتی ناخواسته در اینجا رخ داده است. تجربه دهههای اخیر به روشنی در برابر دیدگان همه است که صاحبان این اشکها چگونه نه از نان که از جان در راه حق گذشتهاند. اشک گرانبهاترین ثمره وجودی و گرانقدرترین گوهر آدمی است و این دُر گرانبها را نباید ارزان در پای هر چیزی ریخت؛ این درست، اما جز گریه از خشیت خدا، کدام حق را در کران تا کران هستی میتوان همسان کربلا جست تا این قیمتی دُر را در پای آن نثار کرد؟