سفرنامه منظوم حج بانوی اصفهانی؛ گوهری درخشان در ادبیات فارسی
کد خبر: 3724854
تاریخ انتشار : ۰۳ تير ۱۳۹۷ - ۱۱:۱۳

سفرنامه منظوم حج بانوی اصفهانی؛ گوهری درخشان در ادبیات فارسی

گروه ادب ــ سفرنامه منظوم حج شهربانو بیگم بانوی اصفهانی تحفه ادبی ارزشمندی در متون به جای مانده در حوزه ادبیات سفرنامه‌نویسی است.

سفرنامه منظوم حج بانوی اصفهانی؛ گوهری درخشان در ادبیات فارسی
به گزارش خبرنگار ایکنا؛ سفرنامه‌نویسی در ادبیات فارسی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است؛ چرا که در این سفرنامه‌ها گنج‌های پنهانی نهفته است و ما با خواندن این سفرنامه‌ها از فرهنگ، آداب و رسوم و زاویه نگاه آن نویسنده و همچنین سختی‌ها و مشکلات سفر حجاج ایران به خانه خدا مطلع می‌شویم. یکی از این سفرنامه‌ها، سفرنامه منظوم حج است که بانوی اصفهانی به نام شهربانو بیگم نوشته شده است، هر چند سفرنامه‌های منظوم دیگری با عناوین «فتوح الحرمین» محیی لاری، «حج‌نامه» احمد مسکین و یا سفرنامه مثنوی از خاقانی که اشعار زیبا و نغزی درباره کعبه و حرم پیامبر(ص) سروده که کم‌نظیر است.
درباره شهربانو بیگم اطلاعات زیادی در دست نیست، اما از همین اثر می‌توان به بخشی از شخصیت و جایگاه فرهنگی و اجتماعی وی پی برد. این سفرنامه، یک تحفه ادبی ارزشمند در میان متون برجای مانده در حوزه ادبیات سفرنامه، آن هم از زنان است.
وی پنجمین دختر شاه عباس است، همسرش میرزا خلیل رقم‌نویس بوده و یک پسر و یک دختر داشت. در اشعارش اشاره به زندگی وی در آیینه‌خانه شده، به شرط آن که مقصود عمارت آیینه‌خانه اصفهان باشد، که می‌تواند موقعیت اجتماعی او را نشان دهد. همچنین از دیگر اشعارش، مناسبات وی با افراد زیادی در شهرها روشن می‌شود که خود، دلیلی دیگر بر منزلت اجتماعی والای اوست.
وی پس از درگذشت شوهرش، که نمی‌دانیم پس از گذشت چه مدت از آن عزم حج کرده، راهی سفر شده است. وی در مسیر راه، کنار قبر شوهرش که در منطقه گز اصفهان بوده رفته و از او چنین یاد می‌کند:
جَرَس زد نغمه را در پرده راست/ که گلزار خلیل اینجاست اینجاست
چو بر گلزار یارم رهنمون شد/سرشک دیده ام چون جویِ خون شد
با وجود زندگی طولانی وی در اصفهان، آن چنان که از یکی از اشعار او بر می‌آید، دولت آباد قزوین، سرزمین آبا و اجدادی او بوده است. وی در این باره می‌گوید:
در این وادی گره در کارت افتاد/ به محمل دم فسون تا دولت آباد
بدان سر منزلِ نیکو فرود آی/ که باشد یادگار جدّ و آبای
سراینده مثنوی حج که مشتمل بر 1200 بیت است، بانویی فرهیخته و دانشمند از دوره باشکوه و درخشان صفوی است. وی مثنوی خود را در راه سفر حج به نظم کشیده و علاوه بر آگاهی‌هایی که از شهرها و سرزمین‌ها عرضه کرده، نکات زیبایی را در وصف مردمان شهرها و خُلق و خوی آن‌ها ارائه است. وی از چگونگی حج گزاری مسلمانان، به ویژه شیعیان در قرن دوازدهم هجری، سخن گفته همچنین نکات عارفانه ای را که خودد به تجربه دریافت کرده، بیان کرده است.
با وجود سفرنامه های منظوم و مثنوی حج، اثری که شهربانو خلق کرده گوهری درخشان است، چرا که سراینده، زنی فرهیخته است و میتوان با خواندان سفرنامه‌اش پی برد که راه سفر حج در آن دوران چگونه بوده و زائران ایرانی در این سفر با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم می‌کردند.
آنچه از خواندن ابیات این سفرنامه می‌توان گفت اینکه؛ برداشت وی از کعبه و تشبیه‌هایش از برخی مکان‌های مقدس آن دیار ره‌آوردی دیگر از بُعد مذهبی- ادبی است. در این باره می‌توان به چند نمونه اشاره کرد.
چو خوش بُد کعبه گر رفتن نمی‌داشت/ چو رفتن داشت، برگشتن نمی‌داشت
و در جای دیگر در وصف کعبه می‌گوید:
ز وصف خانه یزدان چه گویم/ که بالاتر بود از آنچه گویم
بلاتشبیه گویا نوجوانی/ به قامت بود چون سرو روانی
قبای محمل مشکین به بر داشت/ کمر را بسته از زرین کمر داشت
حَجَر در آستانش پاسبان بود/ رخ او بوسه گاه حاجیان بود
این بانوی اصفهانی در مدینه نیز عشق و علاقه خود را به اهل بیت(ع) نشان داده و از این که دیده در آستان امامان، بوریا پهن است، سخت آشفته خاطر شده است. وی در همانجا از نسیم خواسته است تا شاه ایران را از این وضع آگاه کرده و از او بخواهد تا فرش های عالی برای این آستان ارسال کند:
مشرف چون شدم زان خلد رضوان/ روان گشتم به پابوس امامان
چو بر آن آستان عرش بنیان/ که می‌شد تازه از وی دین و ایمان
رسیدم دیده را روشن نمودم/جبین خویش را بر خاک سودم
ندیدم اندر آن ارض مطهّر/ به جز نور فروزان زیب دیگر
میان یک ضریحی چهار مولای/ گرفته هر یکی در گوشه ای جای
زمینی کو بدی بالاتر از عرش/ به کهنه بوریایی گشته بُد فرش
مکانی را که بُد توأم به جنّت/ ندادندش از قندیل زینت
نسیما سوی اصفاهان گذر کن/ در آن، سلطان ایران را خبر کن
بگو کای شاه عادل در کجایی/ از این جنّت سرا غافل چرایی؟
بیا بنگر بر اولاد پیمبر/بدان رخشنده کوکب های انور
که مسکن کرده اند در یک سرایی/ ضریح از چوب و فرش از بوریایی
روان کن ای غلام آل حیدر/ فروش لایق آن چار سرور
ز بهر زینت آن خلد رضوان/ قنادیل طلا چون مهر رخشان
آنچه در وصف این سفرنامه می‌توان گفت، این است که دارای اشعاری زیبا، لطیف و در عین سادگی، نغز و پر معنا است که به نمونه‌هایی از آن اشاره شد. این مثنوی به سبک نظامی گنجوی است. سراینده منظومه در سفری که به قصد زیارت بیت‌الله الحرام داشت‌، به تبع آن، از عتبات و شام دیدار کرده، اشعاری را مشتمل بر هزار و دویست بیت به نظم درآورده و دقیقا مناظر مهم و قابل توجه در سفر را به تصویر کشیده است. این اشعار بیانگر وسعت بینش، دقت و ذوق ادبی اوست. بانوی اصفهانی در سفر خود به سوی بیت‌الله از شهرهای بسیاری گذر کرده، لکن به دلیل علاقه‌مندی بسیار به موطن خود، همواره از اصفهان یاد کرده است. زمانی که به حلب می‌رسد، این شهر را در آبادانی شبیه اصفهان می‌بیند و به همین دلیل، به یاد اصفهان اشکش جاری می‌شود.
رسول جعفریان پژوهشگر برجسته حوزه تاریخ در این باره معتقد است؛ این اشعار با سادگی و روانی سروده شده است، و از نظر قوای شعری مشکلی ندارد. تنها گاه به دلیل یاد از نام شهرها، روان نیست که با توجه به ضرورت یاد از نام شهرها چنین امری به راحتی قابل پذیرش است.
همانطور که اشاره شد این سفرنامه بخشی از مشکلات زائران خانه خدا را نیز انعکاس داده است، البته بخشی از مشکلات نه ناشی از مسائل مذهبی، بلکه مربوط به رهزنان نیمه‌راه بود که به ویژه در بادیه‌های طول راه در خود جزیرةالعرب مطرح بود.
در اشعار حسین ابیوردی نیز به این قبیل دزدی‌ها و رهزنی‌ها که ساربانان و حتی امیرالحاج نیز با آن همداستان بوده، پرداخته شده است. در این درگیری‌ها گاه کسان زیادی از حجاج شهید می‌شدند و این، به ویژه از حجاج عجمی بوده است. ابیوردی در رثای همین شهیدان می‌گوید:
هر کسی هر سال زان جمع پلید/حاجیان را بی‌سبب سازد شهید
کعبه بهر قتل جمعی بی‌گناه/جامه خود می‌کند دائم سیاه
از شهیدان عجم زان اهل دین/شد فرو زمزم ز خجلت در زمین
این مشکلات تا سال‌ها بعد و تا این اواخر نیز وجود داشته است. در سفرنامه حاج میرزا علی اصفهانی و سفرنامه محمدولی میرزا که در کتاب «به سوی ام‌القری» چاپ شده، نمونه‌هایی از این دشواری‌ها بیان شده است.
رسول جعفریان می‌گوید؛ منظومه حاضر را از مدت‌ها قبل می‌شناختم و در پی فراهم کردن نسخه‌ای از آن بودم. پس از مدت زمانی و تقریباً با زحمت، میکروفیلمی از آن فراهم کرده و به استنساخ آن پرداختم. جستجو از نسخه‌ای دیگر را، با توجه به اشاره فهرست نویس کتابخانه دانشگاه تهران، که استاد فن است، علی الحساب بیهوده دانستم. بنابراین مجبور شدم با استفاده از تنها نسخه، کار را به انجام برسانم. این کار، مشکلات خاص خود را داشت و من با کمک همسرم، توانستم تا اندازه‌ای بر کلمات ناخوانا فائق شده و ضبط درست آن‌ها را بیاورم. با این همه هنوز مواردی وجود دارد که قادر به خواندن آنها نشدم. از آنجا که تخصصی در شعر و ادب نداشتم، برای خواندن متن، دچار مشکل شدم و هنوز نیز می‌اندیشم که چه بسا در مواردی به خطا رفته باشم. قاعدتاً باید خوانندگان عزیز از آنها درگذرند. نسخه مزبور در شماره 2591 در کتابخانه دانشگاه، ضمن مجموعه‌ای گرانقدر موجود است.
در نهایت، ابیاتی از این مثنوی با عنوان به سوی عرفات و مشعر از نظر می‌گذرد؛
روان گشتم از آنجا بر عرفات/ که فردا بگذرد با طاعت اوقات
شبانگه در منا خرگه تکیدم/در آنجا تا سحرگه آرمیدم
سحر چون مهر عالم تاب سر زد/ زمین را از شعار خود به زر زد
از آنجا کوچ و بر محمل نشستم/ کمر را بهر طاعت تنگ بستم
رسیدم چاشتگاهی بر عرفات/ به خود بالیدم و کردم مباهات
به من چون شد میسر این سعادت/ به قدر حال خود کردم عبادت
از این یک مشت خاک بی‌بضاعت/ نیاید لایق درگاه طاعت
ولی ابرام بر درگاه یزدان/ تزلزل افکند در کوه عصیان
چو کردی میل زردی مهر خاور/ روان گشتم از آنجا سوی مشعر
گذشته ساعتی از شب رسیدم/ در آنجا خیمه طاعت تکیدم
پس آنگه چیدم اول سنگریزه/ زنم بر فرق جمره از ستیزه
چو فارق گشتم از برچیدن سنگ/ به سوی خیمه خود کردم آهنگ
در آن شب کرد خوابم سازگاری/ که جستم نشأه شب زنده داری
شدم واصل به درگاه خداوند/ به دامان جلالش چنگ را بند
نمودم از ره امیدواری/ که بخشد جرم من شاید به زاری
زبان بر عذر جرم خود گشودم/ بسان سائلان زاری نمودم
که یا رب بنده زار و ذلیلم/ به سوی خانه ات گشتی دلیلم
سزاوار خداوندیت ای شاه/ نکردم بندگی فریاد و صد آه
تلف عمرم به غفلت شد چه گویم/ به درگاهت نمانده آبرویم
منم آن ریزه‌خوار خان احسان/ نکرده شکر نعمت‌های الوان
بدین درگه سیه رو آمدستم/ ز بهر توبه این سو آمدستم
اگر جرمم نبخشی وای بر من/ جهنم باشدم مأوای مسکن
چو آن شب را به الحاح و به زاری/ به روز آوردم از امیدواری
انتهای پیام

captcha