در ادامه گفتوگوهای ایکنا با صاحبنظران عرصه جامعه و فرهنگ درباره کافه، عصر یک روز پاییزی در کافهای واقع در ساختمان آ.اس.پ تهران با رحیم محمدی و سیدجواد میری، دو تن از جامعهشناسان نامآشنای کشورمان به گفتوگو نشستیم. پرسش از علل رشد تعداد کافهها و گرایش جوانان به کافهنشینی محور اصلی این گفتوگو بود.
محمدی پیش از مصاحبه به شدت از ما انتقاد میکند و میگوید مجموعه مصاحبههایمان درباره کافه، جهتگیری منفی درباره این مکان عمومی به مخاطب القا میکند؛ راستش را بخواهید کمی تعجب کردیم چون تاکنون چنین بازخوردی نگرفته بودیم، با او وارد بحث میشویم و توضیح میدهیم که هیچ جهتگیری مثبت یا منفی درباره پدیدهای اجتماعی که مردم بدان تمایل پیدا کردهاند، نداریم بلکه بنا داریم آسیبهای احتمالی این فضا و مهمتر، فرصتهای پیرامون آن را برای جامعه ایرانی مورد بررسی قرار میدهیم.
در ادامه، میری در حالی که چای مینوشد وارد بحث میشود و ضمن تحسین رویکرد ایکنا در پرداخت به این موضوع مهم، انذار میدهد که مبادا در ذهنیت خود، پیشفرضهای آسیبانگاری نسبت به کافهها داشتهایم. او سپس درباره عادت خود به کافهنشینی میگوید: هفتهای چند بار با دوستان جامعهشناس و پژوهشگر از جمله دکتر محمدی به کافه میآییم و در این فضای آرام، گپوگفتهایی علمی را پیش میبریم.
سری اول چای که تمام میشود، وارد فضای مصاحبه میشویم، بخش اول این مصاحبه را با هم میخوانیم.
ایکنا ــ در سالهای اخیر رشد تعداد کافهها و اقبال به کافهنشینی را شاهد هستیم، علت آن را چگونه ارزیابی میکنید؟
محمدی: امروز با ظهور زیست جدیدی در جامعه ایران مواجه هستیم که میتوانیم اسمش را زیست کلانشهری بگذاریم، کلانشهر برخلاف شهر و شهر مدرن، مهمترین ویژگیاش این است که مناسبات قبلی و قدیمی آدمها یعنی مناسبات عاطفی، محلی، خویشاوندی و کاری را به مقدار زیادی کاهش داده یا شکلشان را عوض کرده است. بنابراین بر حسب اینکه بخشی از مناسبات میان انسانها از دست رفته است، کلانشهر مناسبات جدیدی را بازسازی میکند.
نکته مهم دیگر این است که در کلانشهر با پدیده «سبک زندگی» مواجهیم به این معنا که در گذشته، طبقات پایین، متوسط و بالای شهر ظواهر و مدل زندگی بسیار متفاوتی از هم داشتند اما پدیده سبک زندگی در کلانشهر، همه طبقات را یکسان میکند. در کلانشهر حداکثر با دو، سه نوع شیوه یا سبک زندگی مواجه میشویم که این سبک زندگیها میتوانند با یکدیگر رقابت هم داشته باشند و میتوانند با یکدیگر تضاد هم پیدا کنند. برای مثال امروز پوششی را که در شمال شهر تهران مشاهده میکنید، در جنوب، غرب و شرق تهران هم میبینید، یعنی در مناطق ثروتمند و فقیرنشین تقریباً ضوابط پوشش یکسان است، موسیقیهایی که بچهها گوش میدهند یکسان است. فیلمهایی که میبینند یکسان است، آرزوهایی که آدمها دارند تقریباً مشابه هم است، مجموع اینها پدیدهای را میسازد که به آن سبک زندگی میگوییم، سبک زندگی به نوعی جایگزین زیست طبقاتی است، به این دلیل است که میبینیم کافه و کافهنشینی تقریباً در همه جای شهر مخاطب دارد.
کافه، مکانی متناظر با زیست کلانشهری و کافهنشینی محصول مناسبات کلانشهری است. اگر دقت کرده باشید مدتی است که تورهای یکی دو روزه طبیعتگردی بسیار رایج شده است، این هم مناسباتی جدید و حاصل از زسیت کلانشهری است که میخواهد نقصان مناسبات و فقدان روابط اجتماعی و عاطفی گذشته را جبران کند
موضوع دیگری که در زیست کلانشهری با آن مواجه هستیم خلق فضاهای جدید است. کلانشهر به همان میزان که مدل جدیدی از نوع زندگی و مناسبات را باز میکند، گروههای اجتماعی مناسب خود و مکانهای جدیدی را نیز به تدریج میسازد، یکی از جاهایی که کلانشهر ساخته، کافههاست. کافه، مکانی متناظر با زیست کلانشهری و کافهنشینی، محصول مناسبات کلانشهری است. اگر دقت کرده باشید مدتی است که تورهای یکی دو روزه طبیعتگردی بسیار رایج شده است، این هم مناسباتی جدید و حاصل از زیست کلانشهری است که میخواهد نقصان مناسبات و فقدان روابط اجتماعی و عاطفی گذشته را جبران کند، یکی از جاهای دیگری که کلانشهر با تمام هیبت به آنجا مهاجرت کرده و میکوشد آنجا مناسبات جدیدی را بازسازی کند، شبکههای اجتماعی و فضای مجازی است. شما دیدید که چند روز پیش خوانندهای حدود 16 میلیون کامنت و لایک جمع کرد، همه تعجب کردند و نگران شدند که این افراد جایگزین مرجعیتهای اجتماعی قبلی شوند، اینها را باید بیشتر به مثابه گشوده شدن فضاهای اجتماعی جدید برای جبران خلأ ارتباطی و مناسبات اجتماعی ببینیم.
در مجموع، با توجه به تغییرات جدیدی که در جامعه ما خصوصاً کلانشهرها رخ داده است، کافهها یک فضای اجتماعی جدیدی محسوب میشوند که برای جبران فقدان مناسبات و روابط اجتماعی در کلانشهرها به وجود آمدهاند، روابط انسان کلانشهری را تنظیم میکنند و به نیازهای او پاسخ میدهند.
میری: آقای دکتر محمدی مطالب خوبی را برای ورود به بحث، مطرح کردند، نکاتی به آنها اضافه میکنم. ابتدا باید یک چارچوب نظری را مطرح کنم که آیا اساساً تغییر و تحولاتی که در جامعه ایران صورت میگیرد، ذیل مفهوم مدرنیته متأخر مفهومسازی میشود؟ «فردیناند تونیس» بحثی را در مورد گمین شافت و گزل شافت مطرح میکند. در جوامع سادهتر و ابتداییتر(گمین شافت) که پیچیدگیهای اجتماعی ندارد، ارتباطات در آن محدودتر و مبتنی بر نگاهها و روابط شخصی است، ولی در جوامعی که مقداری پیچیدهتر میشوند(گزل شافت) اساساً مواجههها براساس کارکردهای شخصی نیست و روابط حالت غیرشخصی به خود میگیرد. حال سؤال این است؛ در کلانشهرها که در امتداد گزل شافت هستند، خلأهای عاطفی را چگونه پر کنیم؟ آیا میتوانیم همان سازوکارهای جوامع کوچکتر روستایی را به همان صورت قبل مفهومسازی کنیم؟ این موضوع قابل بحث است و باید مقداری بیشتر بر آن تأمل کنیم.
نکته دیگر که در ایران باید بیشتر نسبت به آن تأمل کنیم، مسئله نسبت قدرت و تحدید(محدود کردن) فضاست. شهر به مثابه یک بستر با قدرت اعم از قدرت سیاسی، اقتصادی، ایدئولوژیک، طبقاتی و ... رابطهای دارد. در ایران، مکانیزمهای زیادی در اختیار اشکال مختلف قدرت وجود دارد که میتواند فضا را برای انسان ایرانی محدود کند. رابطه انسان ایرانی با خیابان را ببینید؛ همه ما در خیابان قدم میزنیم اما نمیتوانیم در آن جمع شویم. چون فضا تحدید شده است و تنها زمانی میتواند در اختیار شهروندان قرار گیرد که قدرت آن را تأیید کند. در شرایطی که کلانشهرها در حال رشد هستند، تحدید فضا باعث میشود اقبال بیشتری به کافهها شود. کافهها که فضایی مینیاتوری در اختیار شهروندان قرار میدهند، سنگرهای کوچکی هستند که آرام آرام بخشهایی از فضای اجتماعیِ تحدید شده را به شهروندان بازمیگرداند. در ایران با یکسانسازی فضا ذیل قدرت واحد و تفسیر قدرت از این که فضا چگونه باید در اختیار شهروندان قرار گیرد، مواجه هستیم در حالی که خیلیها معتقدند یکی از دستاوردهای مدرنیته جداسازی فضاهای اجتماعی از ذیل قدرت واحد بوده است.
ایکنا ــ تعریف شما از آسیب اجتماعی چیست و آیا در فضای فعلی ایران، کافهها محل پیدایش آسیبهای اجتماعی هستند؟
محمدی: آسیب اجتماعی براساس مواجهه پدیدهای با وجدان جمعی تعریف میشود. یعنی اگر من به عنوان شهروند در خیابان، پارک، محل زندگی و ... کاری کنم که عموم رهگذران و بینندگان با ناراحتی و تأسف بگویند «این کار چیست که این آدم انجام میدهد؟» این کار خوبی نیست، اگر قضاوت عمومی که ما آن را نماینده وجدان عمومی جامعه در نظر میگیریم با یک کاری مخالفت کند، آن کار آسیب اجتماعی تلقی میشود اما اگر مشاهدهگران عمومی یک کاری را عادی تلقی کنند یا حتی آن را مورد نیاز و محترم تلقی کنند دیگر آسیب تلقی نمیشود.
بر سر اینکه چه چیزی آسیب اجتماعی تلقی شود و چگونه حل شود باید بحث آزاد و گفتوگو صورت گیرد، پدیده سقط جنین خیلی از جوامع را دوگروه موافق و مخالف کرده است، اما حاکمیتها برای آن چکار کردهاند؟ سیستمهای گفتوگو، اعتراض و نقد را باز کردهاند، گروههای مختلف اجتماعی با هم گفتوگو میکنند با دولت و قانونگذاران جدل میکنند، بالاخره دو گروه، یک نقطه تعادل پیدا میکنند و آنجا میایستند
اگر بخواهیم آسیبهای اجتماعی را فهرست کنیم، میتوانیم از دو موضع فهرست را تنظیم کنیم. از موضع قدرت و از موضع مردم؛ قدرت متمرکز جامعه، آسیب اجتماعی را تعریف میکند و به نگاه شهروندان و وجدان عمومی کاری ندارد، یا اگر کاری داشته باشد فقط وجدان عمومی بخشی از جامعه را در آن لحاظ میکند و بیشتر، مصالح قدرت را در آن میبیند. از منظر شهروندان هم میتوانیم به آسیبهای اجتماعی نگاه کنیم و آن را فهرست کنیم؛ آنگاه میبینیم این فهرست با آن فهرست به طور کامل منطبق نیست، پس بنابراین مهمترین موضوع این است که قدرت سیاسی جامعه و قدرت مرکزی جامعه باید خودش را به وجدان عمومی نزدیک کند و خود را به مثابه عقل کل که بیش از جامعه میفهمد، در نظر نگیرد. بهترین کار این است که افکار عمومی با سیستمهای قانونگذار در جامعه گفتوگو و اجماع درست کنند که فلان پدیده درست است یا فلان پدیده درست نیست. مثلاً در دنیا بر سر پدیدهای به نام سقط جنین بحث و جدل وجود دارد. بخشی از اعضای جامعه سقط جنین را در صورتی که با اراده زن و شوهر انجام شود آزاد میدانند بخشی دیگر هم میگویند خطاست، چون مستقلِ از خواست زن و شوهر، یک جان و وجود در میان است. بنابراین پدیده سقط جنین خیلی از جوامع را دو گروه موافق و مخالف کرده است، اما حاکمیتها برای آن چکار کردهاند؟ سیستمهای گفتوگو، اعتراض و نقد را باز کردهاند، گروههای مختلف اجتماعی با هم گفتوگو میکنند، با دولت و قانونگذاران و سیستمهای مشروعیتساز جدل میکنند، بالاخره دو گروه، یک نقطه تعادل پیدا میکنند و آنجا میایستند. مثلاً به این میرسند که سقط جنین ممنوع باشد اما در جایی که حیات مادر به خطر بیفتد، آزاد باشد. آسیبهای اجتماعی هم همینگونه است. بر سر اینکه چه چیزی آسیب اجتماعی تلقی شود و چگونه حل شود باید بحث آزاد و گفتوگو انجام شود.
من مفهومی به نام آسیبانگاری را برساختهام و بارها به آن اشاره کردهام، آسیبانگاری در ایران بسیار بزرگ است، شخص ساعت 11 شب با شلوارک ماشین خود را جابجا کرده است، عدهای همین را به عنوان آسیب اجتماعی معرفی میکنند! نباید با این کارها در جامعه، به دوگانگی و شکافهای اجتماعی دامن بزنیم و شکافها را وسیعتر کنیم. شما میپرسید آیا در کافهها آسیب اجتماعی تولید میشود؟ من میخواهم بگویم کافه یک فضای اجتماعی مثل پارک، خیابان، فروشگاههای بزرگ، سینما و هر فضای اجتماعی دیگر است
من مفهومی به نام آسیبانگاری را برساختهام و بارها به آن اشاره کردهام، آسیبانگاری در ایران بسیار بزرگ است؛ شخص ساعت 11 شب با شلوارک ماشین خود را جابجا کرده است، عدهای همین را به عنوان آسیب اجتماعی معرفی میکنند! نباید با این کارها در جامعه، به دوگانگی و شکافهای اجتماعی دامن بزنیم و شکافها را وسیعتر کنیم. شما میپرسید آیا در کافهها آسیب اجتماعی تولید میشود؟ من میخواهم بگویم کافه یک فضای اجتماعی مثل پارک، خیابان، فروشگاههای بزرگ، سینما و هر فضای اجتماعی دیگر است. همه فضاهای اجتماعی آسیب تولید میکنند، حتی خانواده هم آسیب تولید میکند. نکته این است که همه فضاهای اجتماعی، ناخودآگاه سیستمهای کنترل اجتماعی هم دارند. بخشی از کنترلهای اجتماعی اتفاقاً از ناحیه قدرت و سیستمهای قانونگذاری میآید، اینطور نیست که سیستمهای اجتماعی وقتی آسیب پیدا میکنند، فضا از دست برود. بخش مهمی از کنترل اجتماعی توسط خود جامعه انجام میشود زیرا از نظر من، جامعه یک هسته هوشمند دارد.
میری: از منظر جامعهشناسی، مفهوم آسیب اجتماعی را کمتر استفاده میکنیم، آسیب اجتماعی را اگر بخواهیم ترجمه کنیم میشود social pathology در بستر جامعهشناسی معاصر کمتر از این موضوع صحبت میشود، بلکه بیشتر از «مسئله اجتماعی» یعنی social problem بحث میشود. یک قسمی از جامعهشناسان هستند که با حقوقدانها و جرمشناسها کار میکنند؛ آنها در مورد social crimes کار میکنند. پس اینکه جامعهشناسان فی نفسه در مورد آسیب اجتماعی صحبت کنند و آن را همینجور بیمحابا به کار برند، اینگونه نیست. بعضی چیزها در جامعه کارکرد خود را از دست میدهند که به آن کژکارکردی یا بدکارکردی میگویند، جامعهشناسان درباره این صحبت میکنند. لذا من اساساً تمایل ندارم از واژه آسیب اجتماعی استفاده کنم.
نکته دیگر که خیلی باید به آن توجه کنیم این است که هر پدیده جدید در ایران به سرعت به یک موضوع ذیل آسیب اجتماعی کشیده میشود! بله، راهاندازی کافه باید مقرراتی داشته باشد، ساعت کار آن هم باید مشخص شود اما نباید در محتوای کنش فرد فردِ آدمها دخالت کنیم. در انگلیس رستورانها یک ساعت کار مشخص دارند، نایتکلابها ساعت کار مشخص دارند، بارها ساعت کار مشخص و قوانین مشخص دارند، مثلاً اگر یک رستوران بعد از ساعت 11 باز باشد و مشروبات الکلی سرو کند، درش را میبندند، اما اینگونه نیست که براساس سلیقه شخصی، کنش افراد را تفسیر و آن را ارزشگذاری و در آن دخالت کنند. «واتسلاف هاول» کتابی دارد به نام «قدرت بیقدرتان»، میگوید که یک عده جوان بودند در چکسلواکی موسیقی مینواختند، اما این نوع از موسیقی، توسط حزب کمونیست آن روزگار چکسلواکی که جزء بلوک شرق بود، تأیید نشد زیرا میگفتند این موسیقی، علامتی از نفوذ کاپیتالیزم سرمایهداری است. لذا آن گروه جوان که اصلاً کاری به سیاست نداشتند، مجبور شدند موسیقی خود را به زیر زمین ببرند و همین زمینهساز موسیقی زیرزمینی و ماجراهای بعدی در آن کشور شد. زیباترین کار این است که ببینیم بین تغییر و تحولات اجتماعی و هنجارها چگونه میشود مدیریتی هنرمندانه را به اجرا گذاشت نه اینکه کلاً بگوییم هر تحولی آسیب اجتماعی است. جایی که تحول اجتماعی وجود نداشته باشد، مسئله اجتماعی وجود ندارد و یک قدرت سلسلهمراتبی همه چیز را تعیین میکند. اما جامعه مدرن ناگزیر از تغییر و تحول است. تغییر و تحول نشانهای از زنده بودن و رشد جامعه است.
نکته دیگر این است که باید به منطقِ زندگیِ روزمره مردم احترام بگذاریم. من مثالی برای شما مطرح میکنم که نشان میدهد متأسفانه عدهای نمیخواهند این منطق را بپذیرند؛ تابستان امسال طرحی برای سواحل شمال کشور ایجاد شد، عدهای از روحانیون با عنوان سالمسازی و نشاط آفرینی به ساحلها رفتند و با بچهها و حتی بزرگترها مشغول بازی شدند، صریحاً بگویم به نظر من تمام منظور آنها از سالمسازی یک چیز بود؛ مردان با مایو در دریا شنا نکنند! این کارها با منطق زندگی روزمره نمیخواند. از بس همه چیز را آسیب انگاشتهایم، در کشور مُد شده است که برای هر موضوعی یک آسیبشناسی راه افتاده است؛ آسیبشناسی دریا، آسیبشناسی لباس، آسیبشناسی رانندگی، آسیبشناسی کافه و ....
پایان بخش اول ...
گفتوگو از مجتبی اصغری
انتهای پیام