ماجرای معجزه‌گونه سر امام حسین(ع) در دیر راهبان مسیحی
کد خبر: 4166782
تاریخ انتشار : ۱۲ شهريور ۱۴۰۲ - ۲۲:۴۱
حجت‌الاسلام جباری تشریح کرد:

ماجرای معجزه‌گونه سر امام حسین(ع) در دیر راهبان مسیحی

استاد مؤسسه آموزشی، پژوهشی امام خمینی(ره) و از نویسندگان مقتل جامع سیدالشهداء(ع) در فایلی صوتی که در کانال وی بارگذاری شده است، به تشریح دو موضوع مسیر بردن اسرا از کربلا به دمشق و ماجرای معجزه‌وار سر مطهر در دیر راهبان مسیحی بر اساس برخی منابع تاریخی پرداخت.

محمدرضا جباریبه گزارش ایکنا، حجت‌الاسلام والمسلمین محمدرضا جباری، استاد مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره) و از نویسندگان مقتل جامع سیدالشهداء(ع) در فایلی صوتی که در کانال وی بارگذاری شده است، به تشریح دو موضوع مسیر بردن اسرا از کربلا به دمشق و ماجرای معجزه‌وار سر مطهر در دیر راهبان مسیحی بر اساس برخی منابع تاریخی پرداخت که متن سخنان وی به شرح زیر است: 

مسیر بردن اسرای اهل بیت(ع) از کربلا به شام

این مسئله در بین بزرگان علما از جمله ابن طاووس، حاجی نوری، مرحوم شهید قاضی و ... بحث شده است از جمله اینکه آیا اسرا در اربعین اول به کربلا رسیدند یا خیر، همواره بحث وجود داشته است و دیدگاه‌های موافق و مخالف داریم. در مورد اینکه اسرا روز اول صفر به دمشق رسیدند، دلیلی نداریم ولی در این باره دلیل داریم که روز اول صفر، سرهای شهدا را به دمشق بردند و چون سرها و اسرا با هم بودند، طبیعتاً این نتیجه را می‌گیریم که روز اول صفر وارد دمشق شدند.

البته گزارشاتی داریم که سرها زودتر فرستاده شدند زیرا ابن زیاد قصد داشت مژده پیروزی به یزید بدهد ولی باز نقل‌هایی هست که سرها در نهایت دوباره با اسرا همراه شدند. درباره حوادث کوفه تا شام گزارشات تاریخی دقیق کمتر داریم برعکس سفر مدینه به کربلا که منازل به صورت دقیق در گزارشات تاریخی آمده است. در متون متأخرتر مانند کامل بهایی، منازلی درباره اسرا ذکر شده است که به نظر دقیق نیست زیرا برخی از این منازل اصلاً در سمت شام و مسیر کوفه به دمشق نیست.

در این باره سه مسیر قابل تصور است؛ اول مسیر سلطانی که از سمت غرب دجله به سمت شمال می‌رود و به سمت شام برمی‌گردد. شهرهایی که در مسیر سلطانی قرار دارند، تکریت، موصل و حران و ... است تا به حمص و دمشق می‌رسد؛ این مسیر آباد و در حاشیه دجله بوده است ولی چون طولانی و حدود 1500 کیلومتر از کوفه به دمشق بود، کمتر متداول هم شده بود. دجله و فرات دو رودخانه طولانی هستند که از شمال ترکیه سرچشمه گرفته و در ورود به عراق از هم فاصله می‌گیرند، در جنوب عراق بهم می‌پیوندند و بعد به خلیج فارس می‌ریزد.

فرات چون از کوفه می‌گذرد، طبیعتاً افراد تمایل دارند از کنار فرات به سمت شام بروند که نسبت به مسیر سلطانی نزدیک‌تر است و در شهرهای حمص و دمشق با هم یکی می‌شوند. پس تا اینجا دو راه بیان شد؛ یکی سلطانی و دیگری راه متداولی که امیرالمؤمنین(ع)، در جنگ صفین از آنجا به سمت شام رفتند و معاویه آب فرات را روی لشکر امام علی(ع) بست و در جنگ با امام حسن(ع) هم از این راه وارد شد.

راه سوم، مسیر بادیه و یا بیابان است که کوتاه‌ترین مسیر مستقیم از کوفه به سمت دمشق است ولی چون بیابانی و بدون آب و علف است، قطعاً اسرا را از این راه نبرده‌اند زیرا در خطبه معروف حضرت زینب(س) در کاخ یزید بیان شده است که ایشان نسبت به اینکه اسرا را از شهری به شهر دیگر و در جلوی چشمان مردم و از منزل‌گاه بردند معترض شدند(من بلد الی بلد).

بنابراین بهترین گزینه برای بردن اسرا، مسیر دوم است، یعنی از کنار فرات که در برخی منابع مانند قمقام زخار و صمصام بتار آمده است؛ در مورد مسیر بازگشت هم اطلاعات کمتری وجود دارد و هیچ اطلاعی نداریم که اهل بیت(ع) از کدام مسیر برگشته‌اند ولی حدس زده شده است که همان مسیر دوم باشد.  

قصه دیر راهب

قصه دیر راهب در چندین منبع نقل شده است لذا فارغ از کیفیت آن که متفاوت است، اصل آن غیرقابل انکار است. از جمله مرحوم قطب‌الدین راوندی در الخرائج و الجرائح که برای تبیین معجزات معصومین(ع) اعم از پیامبر(ص) و ائمه(ع) نوشته، در جلد دوم صفحه 578 به بعد این مسئله را نقل کرده است همچنین ابن حبان و ابن شهرآشوب در مناقب، سبط ابن الجوزی در تذکره الخواص، خوارزمی در مقتل خود این مطلب را بیان کرده است.

خوارزمی آن را به یک یهودی نسبت داده است ولی دیگران آن را به یک راهب مسیحی نسبت می‌دهند و این مشهور است؛ در الخرائج از سلیمان بن مهران اعمش نقل است که من در ایام حج مشغول طواف بودم و به مردی برخورد کردم که می‌گفت خدایا مرا ببخش هرچند می‌دانم مرا نخواهی بخشید؛ سلیمان گفته است من از حرف او متعجب شدم و گفتم چرا از آمرزش گناهانت نومید هستی؟ آیا گناهان تو از کوه فلان بالاتر است و او گفت بله و توضیح داد که من از افراد حاضر در سپاه عمر سعد ملعون بودم و وقتی حسین(ع) کشته شد سر مطهر را به جمعی از ما داد و ما در مسیر شام در دیر مسیحیان فرود آمدیم(ابن شهرآشوب دیر را در شهر قنسرین ذکر کرده است).

در آنجا مشغول خوردن غذا شدیم و دیدیم که دستی بر روی دیوار دیر نوشت: أترجو امة قتلت حسينا؛ شفاعة جده يوم الحساب؟ آیا امتی که حسین را به قتل رساندند، امید دارند تا مشمول شفاعت جد او بشوند؟ او می‌گوید ما بلند شدیم تا این دست را بگیریم ولی ناپدید شد و دوباره برگشتیم به خوردن غذا که دوباره آن دست ظاهر گردید و ادامه این شعر را نوشت: «فلا والله ليس لهم شفيع؛ و هم يوم القيامة في العذاب» قسم به خدا اینها مشمول شفاعت پیامبر(ص) نخواهند شد و در جهنم خواهند بود. می‌گوید دوباره بلند شدیم دست را بگیریم ناپدید شد و باز برای بار سوم پیدا شد و این بیت را نوشت: «و قد قتلوا الحسين بحكم جور/ و خالف حكمهم حكم الكتاب» حسین را با حکم جائرانه و ظالمانه کشتند؛ حکمی که مخالف کتاب(قرآن) بود. او ادامه داده است که من وقتی این صحنه را دیدم، میلی به غذا نداشتم.

راهبی در آنجا نظاره‌گر این صحنه بود و دید که نوری از این سر می‌تابد و فهمید این قصه، عادی نیست و از این گروه پرسید شما که هستید و از کجا آمده‌اید؟ گفتند ما از جنگ با حسین برمی‌گردیم و او امام را شناخت و پرسید آیا حسین پسر پیامبرتان است؟ گفت مرگتان باد اگر عیسی بن مریم پسری داشت او را بر سر می‌گذاشتیم و از سرکرده این گروه خواست که در ازای مبلغ زیادی دینار سر را نزد او بگذارند و فرمانده هم قبول کرد. فرمانده این گروه در گزارش الخرائج عمرسعد نقل شده که نشانه بی‌دقتی او است زیرا عمرسعد قطعاً در این سفر نبود و در کوفه ماند.

هدایت یک مسیحی با سر مطهر امام حسین(ع)

راهب دو کیسه پول به آن‌ها داد و سر مطهر یک شب در نزد راهب ماند و او سر را شست و تمیز کرد و با مشک معطر کرد و بر دامان خودش گذاشت و پیوسته گریه می‌کرد و اشک می‌ریخت تا اینکه او را صدا کردند و سر را طلبید و او خطاب به سر گفت من جز خودم بر کسی سلطه ندارم و این سر روز قیامت نزد جدت محمد(ص) شهادت بده که جز خدای یگانه معبودی نیست، من به دست تو مسلمان شدم، غلام تو هستم و این از برکت امام حسین(ع) است که سر بریده ایشان هم نقش هدایتگری دارد.

این راهب آن‌ها را قسم داد که به حق پیامبرتان با این سر مطهر اینگونه رفتار نکنید یعنی بر نیزه نکنید و به آن هتک نکنید و سر را از صندوق بیرون نیاورید و راهب سر را پس داد و این فرمانده سر را گرفت و مانند گذشته بی‌حرمتی و بی‌اعتنایی می‌کرد. نزدیک دمشق که رسیدند سراغ پول‌ها رفتند و دیدند تبدیل به سفال شده است با اینکه وقتی از راهب گرفتند، کاملاً آن را بررسی کردند تا تقلبی نباشد.

روی یک طرف این سفال‌ها نوشته شده بود: وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الْأَبْصَارُ؛ و خدا را از آنچه ستمكاران مى‌كنند غافل مپندار جز اين نيست كه [كيفر] آنان را براى روزى به تأخير مى‏‌اندازد كه چشم‌ها در آن خيره مى‌شود ﴿۴۲﴾. طرف دیگر این پول‌های سفال‌شده هم نوشته بود: و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ؛ آنان كه ظلم و ستم كردند به زودی خواهند دانست كه به چه كیفرگاهی باز می‌گردند.

این فرمانده وقتی این صحنه را دید انالله و انا الیه راجعون گفت و بیان کرد ادامه خسر الدنیا و الاخره شدیم و به غلامش گفت سفال‌ها را در آب بریز و وارد دمشق شد و سر مطهر را نزد یزید ملعون برد.

انتهای پیام
captcha