نقدی بر اندیشه سروش درباره دعا
کد خبر: 3948810
تاریخ انتشار : ۰۱ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۱:۳۸
یادداشت/

نقدی بر اندیشه سروش درباره دعا

عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در یادداشتی ضمن نقد دیدگاه سروش درباره دعا گفت: برخلاف گفته سروش، که دعا را فقط ابزار بندگی می‌داند ابزار زندگی هم هست، ولی زندگی هم بهترین فرصت بندگی است.

اریال/ نقد اندیشه سروش درباره دعابه گزارش ایکنا، به دنبال اظهارات اخیر دکتر سروش در موضوع رحمانیت و خشونت در اسلام و تعارضات فراوان آن با آموزه‌های مسلم دین، حجت‌الاسلام والمسلمین حمیدرضا شاکرین، مدیر گروه منطق فهم دین پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به نقد دیدگاه‎های وی پرداخته است. متن یادداشت این استاد حوزه به شرح زیر است:
 
دکتر سروش درباره توحید جملاتی گفته‌اند که با نگاه پیشین‌شان تفاوت دارد: «خدا به هر دردی نمی‌خورد. اینکه شما در هر حادثه‌ای پای خدا را به میان می‌کشید قطعا خطاست. خدا به درد تنهایی روح می‌خورد، به درد عاشقی می‌خورد، مسئله از آنجا آغاز می‌شود که گویا ما توقع داریم که خداوند، خدایی که در همه هستی دخالت می‌کند همواره و در هر شرایطی به یاری ما بیاید و ما را از سختی‌ها و ناملایمات رهایی بخشد. این توقع اگر به صورت مستمر برآورده نشود فرد دچار مشکلات ایمانی می‌شود، حضور خدا را دیگر احساس نمی‌کند. گویا خدا دیگر دعای ما را نمی‌شنود یا حتی ممکن است مانند اخوان ثالث شکوه کنیم: زمین گندید آیا بر فراز آسمان کس نیست؟!»
 
در آثار دکتر سروش، تا آنجا که من بررسی کردم، درباره صفات ذاتیه خداوند دیدگاه متفاوتی ندیدم و البته سخنان چندانی نیز نگفته‌اند. در برخی اوصاف کلّی و به اصطلاح ارزشی فعل خداوند هم، مانند عدل، فرقی به چشم نمی‌خورد، اما درباره گستره و برخی خصوصیات رابطه خدا با انسان و بالعکس حرف‌های جدیدی می‌شنویم که می‌توان گفت نوع خداباوری ایشان حرکتی به سمت خداباوری دئیستی پیدا کرده است. نگره دئیستی به سه صورت قابل تصویر است: (۱) خدا فقط خالق صورت جهان باشد، (۲) خدا خالق ماده اولیه صورت نخستین و به تعبیری قوانین صورت دهنده اولیه آن باشد. (۳) خدا خالق ماده و صورت اولیه و طرف وابستگی وجودی عالم باشد.
 
نسبت به اینکه خداوند خالق جهان است یا ارتباط وجودی با جهان دارد مخالفتی از دکتر سروش ندیده‌ایم؛ اما از عبارات ایشان برمی‌آید که به دئیسم خیلی نزدیک شده، به این معنا که دیگر خداوند در کار و بار جهان دخیل نیست؛ البته نسبت به این مبنا که اراده الهی ساری در جهان نیست هم از آقای سروش عبارت صریحی نشنیده‌ایم، ولی برخی مطالب ایشان به دئیسم خیلی نزدیک است و گونه‌هایی از روابط خدا و انسان، انسان و خدا را انکار می‌کند؛ به­ گونه‌­ای که نمی‌­توانیم محمل دیگری برای آن پیدا کنیم. دکتر سروش طی مثالی می‌گوید: «اگر لوله خانه شما خراب شود باید لوله‌کش بیاورید نه اینکه از خدا بخواهید.» آیا این مثال، دال بر باور ایشان به خداباوری دئیستی نیست‌؟
 
از ابتدا نمی‌خواهیم بنا را بر غلط بودن سخنان ایشان بگذاریم بلکه قصد داریم اگر راهی پیدا کنیم در درجه اول با مثبت‌نگری و حساسیت احتمالات مختلف را بررسی کنیم. این مطلب هم همین‌گونه است؛ اگر العیاذبالله خدا را مانند کارگر ساختمانی فرض کنم که خانه مرا تعمیر می‌کند این نحو از خداباوری قطعا غلط است طوری که عامی‌ترین متدیّنان هم چنین تصوری درباره خدا ندارند. بنابراین به این معنا که خدا را در سطح اسباب مادی تنزل دهیم سخن دکتر سروش درست است؛ چون خداوند برای هرچیز، اسبابی قرار داده و من باید به دنبال متخصص بروم و ابزارها و مواد را فراهم کنم تا تعمیر لوله‌ها صورت گیرد. اما در همه این امور هم باید توکّل داشته باشم و بدانم که هیچ فاعل مستقلی غیر از خدا در نظام هستی وجود ندارد. بنابراین خداوند هم به انحای مختلف تأثیرش را می‌گذارد، مرا همراهی می‌کند و متناسب با حکمت و رحمتش مرا مدد می‌رساند.
 
حتی تاثیر اسباب طبیعی و کفایت آنها هم از اوست و چه بسا امداد او از همین مجاری صورت ببندد. در روایت داریم: کسی شتر خود را در جایی قرار داد و بدون اینکه زانوی حیوان را ببندد از او فاصله گرفت. پیامبر(ص) او را دیدند و فرمودند: چرا زانویش را نبستی؟ او عرض کرد: اَتَوَکّلُ عَلَی الله. پیامبر در جواب او فرمودند: « اعقِل راحِلَتَک و تَوَکَّل»(بحارالانوار-ج۶۸-ص۱۳۸)، مرکبت را ببند آنگاه به خدا توکّل کن. اینکه خدا موثر است و در همه امور به او وابستگی داریم به هیچ‌وجه منتفی نیست؛ اما اینکه خداوند جانشین اسباب و علل طبیعی و زمینی و مادی شود کاملا مردود است. این گزاره‌ای است که مسلمانان به خوبی درک کرده‌اند و به کار بسته‌اند و احیانا اگر کسانی معنای توکّل را به غلط فهمیده‌ باشد به قدر کافی در ادبیات دینی رفع اشتباه شده‌ است.
 

خدا در توصیف قرآن

 
اما اگر گمان ما این باشد که اساسا خداوند از صحنه جهان بریده است و در آن حاضر نیست یا مکسوف است و به خواب رفته، یا در همان آفرینش نخستین جایی و سازوکاری برای دعای ما و تاثیر آن قرار نداده کاملا غلط است. قرآن مجید فرموده است: «ماتَسقُطُ مِن وَرَقَهٍ اِلّا یَعلَمُها»(انعام-۵۹)، هیچ برگی از درخت نمی‌افتد مگر اینکه او می‌داند. دانستن خداوند، صِرف دانستن نیست، برطبق نظر شماری از فیلسوفان و متکلمان، دانستن خداوند عین فعل اوست و میان علم و فعل او فاصله‌ای نیست. حتی اگر کسی این مبنا را نپذیرد حضور خداوند در جهان و اینکه همه چیز تحت اراده اوست و چیزی از آن خارج نیست تفکری توحیدی است که دین به ما می‌آموزد و از نظر عقلی و فلسفی هم کاملا مبرهن است. قرآن مجید منطق توحیدی ناب پیامبران را توصیف می کند و همه اموری که انسان با آنها مواجه است را به خدا نسبت می‌دهد: “الذی خَلَقَنی‏ فَهُوَ یَهْدینِ وَ الَّذی هُوَ یُطْعِمُنی‏ وَ یَسْقینِ وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفینِ وَ الَّذی یُمیتُنی‏ ثُمَّ یُحْیینِ وَ الَّذی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لی‏ خَطیئَتی‏”(شعراء/۸۰)
 
قرآن مجید همچنین  می‌فرماید: «هو معکم أینما کنتم»، هر کجا باشید خدا همراه شماست، این معیت بسیار تعبیر دقیق و عمیقی است، این معیت از سنخ همراهی مکانی و انتقالی نیست، بلکه درواقع نوعی معیت قیّومی و افاضی است. خدا با شماست یعنی همه امور شما تحت عنایت و توجه و فاعلیت و اراده حق تعالی قرار دارد.  در جای دیگر قرآن مجید می‌فرماید: «نحن أقرب إلیه من حبل الورید»، ما به او، از رگ‌های او، یعنی اجراء خاص بدنی و نزدیک ترین چیزهایی که شما می‌توانید تصور کنید، به او نزدیک تر هستیم. نیز می‌فرماید «إنّ الله یحول بین المرء و قلبه»، خداوند می‌تواند بین انسان و قلب او که کانون عواطف و احساسات و ادراکات و زمینه تصمیم گیری‌های او است حائل شود و فاصله بیندازد. یعنی هیچ فرضی و صحنه‌­ای را نمی‌توانید تصور کنید که از حضور فعال و مؤثر خداوند خالی باشد.
 
افزون بر آن قرآن مجید حتی در رابطه با فعالیت‌هایی که ما در زندگی خودمان می‌کنیم گوشزد می‌کند که همه اینها یک جهت انتسابی به حق تعالی دارد. مثلا وقتی که ما دانه را در دل خاک می‌گذاریم، شرائط رشد آن را فراهم می‌کنیم، آبیاری می‌کنیم، مانع زدائی می‌کنیم، همه چیز را فراهم می‌کنیم قرآن مجید می‌فرماید: «أ أنتم تزرعونه أم نحن الزارعون»، شما که این دانه را در دل خاک گذاشتید، بعد از چند صباحی دیدید مزرعه شما چقدر زیبا و آباد شده است، چه کشت عظیمی بدست می‌آورید؛ این کار چه کسی بود؟ شما کردید یا ما کردیم؟ أم نحن الزارعون؟ در واقع اینها انتساب به پروردگار دارد.
 
همچنین نیازمندی‌هایی که ما و دیگر مخلوقات در زندگی خود داریم، همه از ناحیه خداوند تأمین می‌شود: «ما من دابه إلا علی الله رزقها» و آیات متعدد دیگری در قرآن مجید است که از هر منظری ما وارد ماجرا شویم می‌بینیم بیش و پیش از هر عاملی حضور خدا دیده می‌شود. وقتی اینطور شد در هیچ جهتی و در هیچ امری انسان‌ و جهانی که در آن زندگی می‌کنیم استقلالی از خود ندارند. درست است که ما عامل و فاعل هستیم، اما همه «بحولٍ من الله» و «بإذن من الله» است. همه در محضر خدا و با تأیید تکوینی خداوند است و بدون آن هیچ اتفاقی در این عالم نمی‌افتد.
 

خدای معیشت‌اندیش

 
سروش در جایی دیگر می‌گوید: «آن خدای دین معیشت اندیش که خلأهای زندگی را پر می‌کرد آن خدا اکنون غایب است آن خدا هیچ‌وقت حاضر نبوده است. فکر می‌کردند حاضر بوده، فقط در خیال‌ها حاضر بوده»؛ این جمله نیز گرایش زیادی به دئیسم دارد و نگاه غالب از سخنان ایشان را به سمت این تفکر می‌برد؛ اما به طور معمول سخنان دکتر سروش، خصوصیتی دارد که گاهی کار را برای قضاوت کردن دشوار می‌کند و آن مغالطه ابهام است که فراوان در بیانات ایشان به چشم می‌خورد و حتی توضیحاتی هم که این طرف و آن طرف می‌آورند مشکلی را حل نمی‌کند و چه بسا بر مشکل می‌افزاید. اینکه این مغالطات، ارادی است یا غیرارادی و اتفاقی، محل بحث ما نیست اما به لحاظ معناشناختی این مشکل را پدید می‌آورد.
 
حضور خداوند در زندگی و مشکلات ما دو جور قابل تصور است؛ یک نگاه این است که او مسب‌الاسباب است، راه‌های مختلفی در این جهان بر ما گشوده و همواره یاری‌گر ماست به این معنا خدا حاضر است و انکار آن، حرکت به سمت دئیسم تلقّی می‌شود. گاهی از لابه‌لای کلمات جناب سروش این تصویر برمی‌آید که گویی ما خیال می‌کنیم خداوند، فاعل طبیعی است، به جای عوامل طبیعی نشسته و می‌خواهد کار ما را پیش ببرد؛ لذا در پی نفی برمی‌آید؛ حال آنکه ما هم چنین تلقّی و درکی نداریم. بالاخره لازم است برای رعایت انصاف علمی، وجوه محتمل را در نظر بگیریم، در بعضی از تعابیر، ایشان به موضعی قابل قبول نزدیک می‌شوند اما در برخی دیگر مانند اینکه «خداوند به هر دردی نمی‌خورد» پیروی از تفکر دئیسم مشهود است. کلماتی مثل حضور نداشتن، به درد نخوردن و… خداباوری دئیستی است.
 
وجه دیگر ماجرا این است که ما خدا را برای چه می‌خواهیم؟! آیا برای دنیا و حوائج آن می‌خواهیم؟ آیا آخرت‌ غایت ماست؟ یا خدا را برای خودش می‌خواهیم؟ خود اینها را می‌توان تفاسیر مختلفی کرد. اینکه دعا می‌کنیم و حاجات مادی را به درگاه او می‌بریم لزوما به این معنا نیست که خدا را برای خود یا برای دنیا خواسته‌ایم، بلکه این اظهار عجز و تذلل و افتقار به آستان الهی و به معنای شناخت واقعیت وابسته و نیازمند خود در برابر خدایی است که همه هستی به او وابسته، بلکه عین وابستگی است.
 

پاسخ به ادعای نادرست سروش درباره دعا 

 
سروش درباره دعاکردن هم عباراتی دارند نظیر اینکه: «مردم و از جمله شیعیان اگر دعا کنند و خداوند مستجاب کند دروغ است» ایشان می‌گوید: « دعا ابزار بندگی است نه ابزار زندگی»؛ معتقدم باید دنباله این سخنان را هم دید؛ در عین حال یک بحث، خود دعاکردن است و بحث دیگر انحصارگری در دعا و تصوّر اینکه خداوند فقط به ما نگاه می‌کند و تنها دعای ما را مستجاب می‌کند و نه دیگری را. درباره اصل دعاکردن و وعده اجابت پروردگار اصل روشنی وجود دارد و قرآن مجید بر آن تأکید دارد و می‌فرماید: «اُدعُونی اَستَجِب لَکم»(غافر-۶۰)، علامه طباطبایی تفسیر زیبایی از آیه «إذا سألک عبادی عنّی فإنّی قریب اُجیب دعوه الداع إذا دعان»ارائه می‌کنند و می فرمایند: در این آیه هیچ فاصله‌ای میان دعا و اجابت آن وجود ندارد و اگر شروطی برای دعای مستجاب ذکر کرده‌اند شرط تحقق موضوع دعاست و نه استجابت خداوند، ضمن اینکه ضمیر «یاء» متکم وحده بر انحصار دعا بر درگاه الهی تأکید دارد؛ یعنی خدا را خواستن و رشته امید و تعلق از غیر او بریدن، به او پیوستن و او را موثر حقیقی دیدن و از او خواستن.
 
علامه می‌فرمایند: امکان ندارد که بنده دعا بکند ولی اجابتی رخ ندهد، اگر اجابت نباشد یعنی حقیقتاً دعا نشده است. ما خیلی از اوقات دعا می‌خوانیم؛ اما حقیقتاً دعا نمی‌کنیم؛ مثلا در دعای شریف کمیل، می‌گوییم: «هبنی صَبرتُ علی حر نارک فکیفَ اَصبرُ عَلی فِراقِک»؛ اما همان لحظه، صفحات باقی‌مانده دعا را ورق می‌زنیم و منتظر اتمام آن هستیم. آیا در اینجا واقعا دعا محقق شده یا صرفاً متنی خوانده شده است؟ دعا وقتی حقیقتی ملکوتی می‌یابد که همه بندها را بگسلم و کانون توجه قلبی‌ام به سوی ذات خداوند باشد و حقیقتا از او طلب کنم؛ لذا بسیاری از اوقات دعا محقق نمی‌شود؛ مانند کسی که بر زبان استغفار می‌کرد و امیرالمومنین(علیه‌السلام) به او فرمود: می‌دانی حقیقت استغفار چیست؟
 
اینکه گاهی دعا می‌کنیم و اجابت نمی‌بینم دو دلیل دارد: یا دعا نکرده‌ایم یا دعا کرده‌ایم و اجابت شده ولی متوجه اجابت نشده‌ایم. دعا کردن ظاهری دارد و باطنی. کسی که دعا می‌کند و می‌خواهد با دختر دلخواه خود ازدواج کند به ظاهر، او را می‌خواهد ولی در باطن خوشبختی خود را طلب می‌کند، ضمن اینکه مصداق خوشبختی را در آن دختر می‌بیند؛ حال آنکه ممکن است در تشخیص مصداق اشتباه کرده باشد. او می‌گوید دعا کردم ولی مستجاب نشد؛ حال آنکه خداوند، برای او خیر مقدّر کرده و آنچه بهتر از آن دختر بوده، نصیبش کرده است. بنابراین برخلاف گفته سروش، که دعا را فقط ابزار بندگی می‌داند ابزار زندگی هم هست. بلی، ولی زندگی هم بهترین فرصت بندگی است.
 
بعضی گمان می‌کنند زندگی دنیا ارزشی ندارد و صرفا ارزش مقدماتی دارد؛ اگرچه در بیانات آقای سروش آخرت هم بی‌ارزش است؛ چون دعا برای بهشت‌رفتن را هم خودخواهی و معیشت اندیشی می‌داند؛ ولی از نگاه فلسفی، وجود، مساوق با خیر است؛ لذا این جهان و همه عوالم وجود، خیر هستند. چون این عالم خیر است ارزش زیستن دارد البته از آنجا که مقدمه‌ای برای عوالم برتر واقع شده علاوه بر ارزش فی نفسه به تناسب مرتبه وجودی این دنیا و سرای آخرت، بیشترین ارزش دنیا از باب مقدمه‌بودن برای آن عالم برین است. وقتی این زندگی، «وجود» دارد و بالتّبع، حَسن و جمیل و فعل ذات جمیل علی الاطلاق است، خیر این دنیا هم زیباست، همه‌ این زیبایی‌ها هم که از ناحیه خداست‌؛ پس چرا دعا نکنیم و از خدا زندگی خوب را نخواهیم؟! بلی البته مرتبه برتر در دعا چیز دیگری است. این بحث را به طور مفصل حضرت امام خمینی (قده) در کتاب شریف چهل حدیث بیان کرده‌اند و در مراتب اخلاص مباحث و معارف بسیار ارزشمندی به یادگار گذاشته­‌اند.
انتهای پیام
captcha