دوازدهم ماه مبارک رمضان سالروز آسمانی شدن عارف شیعی مرحوم سیدهاشم حداد است. وی از شاگردان خاص مرحوم آیتالله قاضی است که در کربلا زندگی میکرد و تحت نظر و تربیت عرفانی مرحوم آیتالله قاضی به عالیترین مقامات عرفانی و سلوکی راه یافت.
از وی نوشتهای جز چند نامه باقی نمانده و نظریات و حالاتش در کتاب روح مجرد نوشته مهمترین شاگردش علامه سیدمحمدحسین حسینی تهرانی بیان شده است. شخصیت وی تا همین اواخر جز برای خواص مجهول بود تا اینکه علامه تهرانی که سالهای زیادی مستقیما محضر سید را درک کرده بود با نوشتن کتاب روح مجرد وی را معرفی کرد.
از این رو بهمناسبت سی و هشتمین سالگرد آسمانی شدن این عارف سفر کرده با حجتالاسلام والمسلمین سیدعباس موسوی مطلق از محققان و مؤلفان حوزوی که خود نیز سالها از محضر اساتید بزرگ اخلاق و عرفان تلمذ کرده و از نزدیک با برخی از شاگردان این عارف شیعی در ارتباط بوده، به گفتوگو نشستیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید؛
ایکنا ـ ابتدا مختصر شخصیت مرحوم سیدهاشم حداد را به نسل جوان و مشتاقان اهل سیر و سلوک معرفی کنید؟
پیرامون معرفی مرحوم سیدهاشم حداد، هیچ وقت کوچک نمیتواند بزرگ را معرفی کند، که این یک قانونی کلی است. ضمن اینکه علمای بزرگ به ما یاد دادهاند که راجع به بزرگان نظر ندهید.
مرحوم حاج آقا حداد از اولیای الهی و از بزرگان اهل باطن، ولی گمنام بود و تا قبل از نوشته شدن کتاب وزین روح مجرد از سوی علامه طهرانی، کمتر کسی ایشان را میشناخت. حالا برخی از اساتید ما مثل مرحوم آقای طیاره که از اوتاد و اولیای الهی بود، با ایشان در ارتباط بود و ذکر خیر ایشان به میان میآمد، اما آنچنانی که باید ایشان را میشناختیم نمیشناختیم؛ ولی در همین حد که ایشان استادی داشتهاند که اهل دل و باطن و بسیار نکتهبین و خوردهبین در حوزه معارف دین در نجف بوده است، تا اینکه کتاب روح مجرد علامه طهرانی منتشر شد و بیشتر این شخصیت شناخته شد.
در اصل با انتشار کتاب روح مجرد، راز مرحوم حداد به دهان افتاد و فاش شد و بقیه بزرگان هم بعد از انتشار این کتاب در معرفی ایشان به میدان آمدند و جامعه تازه متوجه شد که ایشان یکی از شاگردان برجسته مرحوم آیتالله قاضی بوده است و در واقع استاد منحصر به فردش هم ایشان بوده و کسی دیگر کسوت استادی بر ایشان در حوزه معارف را نداشته است. در تحصیلات حوزوی هم ایشان یک مختصری خوانده است که همان زمان مرسوم هم بود ولی در حوزه معارف مرحوم آیتالله قاضی یگانه استاد ایشان بوده است.
ایکنا ـ نحوه آشنایی ایشان با آیتالله قاضی چگونه بود و مهمترین علتی که ایشان وارد این وادی سلوکی و معارفی شد، چه بود؟
نحوه آشنایی و پیدا کردن استاد چند طریق است. یا بشارات غیبی الهی است که از کانالهای مختلفی میآید، مثلا دستورالعملهای مختلفی برای یافتن استاد انجام میدهند و به قرائنی استادی را پیدا میکنند، که این یک روش است که روش معمول و صحیحی است. یعنی با توسل این کار را انجام میدهند.
اما طریق دیگر اینکه یک عده علاوه بر این توسل به جستجوی هم میپردازند؛ کوه به کوه، کتاب به کتاب، خانه به خانه به جستجو میپردازند که بلکه یک کسی اینها را بپذیرد و مقیم این درگاه شوند.
طریق سوم اینکه به حسب معرفی افراد، استادی را پیدا میکنند، ما خیلیها را داریم که میگویند در فلان جلسه رفتیم و دیدیم که گمشده ما اینجاست، یا فلان کتاب را خواندیم دیدیم که گمشده ما اینجاست، یا فلان بزرگ با دیگری گفتوگو میکرد و ما شنیدیم که از بزرگی نام بردند و بعد جستجو کردیم و ایشان را یافتیم که در سبک مرحوم آیتالله قاضی اینگونه وجود داشته است.
طریق چهارم اینکه یک دسته هم به حسب ظاهر اتفاقی و خیلی عادی با استادی برخورد میکنند و در همان جلسه اول بار را میبندند و ظاهرا مرحوم حاج آقا حداد نیز این چنین با استادشان آشنا شدهاند و خیلی اتفاقی در بینالحرمین با مرحوم آیتالله قاضی برخورد کردند و حتی نقلی هم است که ایشان به خاطر یک موضوعی میخواستند به آیتالله قاضی نقدی کنند. اصلا ایشان دنبال کار دیگری آمده بود.
خیلی عادی به حسب ظاهر چه افعال و اقوالی سبب میشود که فیضی از فیوضات الهی نصیب ایشان شد و این را ما نمیدانیم، اما به حسب ظاهر یک اتفاق سادهای پیش آمد و آنها با هم آشنا شدند. اما هم باطن مرحوم حاج آقا حداد پاک بود و جنسشناس بود و هم آیتالله قاضی هم که منور به نور الهی بود که توانسته این را تشخیص بدهد.
ایکنا ـ چه چیزی آیتالله قاضی در حاج آقا حداد دید که وی را جذب کرد تا جایی که با اینکه تحصیلات حوزوی کمی داشت ولی جز شاگردان خاص ایشان شد؟
وقتی بزرگی یک کسی را به تمام معنا میپذیرد، یا در اثر مجالست با وی باعث میشود که خصوصیات از شخص بروز پیدا کنند و او را قبول کند، مثلا میگویند فلانی بسیار اهل تهجد است یا اینکه فلانی بسیار اهل علم است، پس قابلیت دارد اما گاهی هم به نور نگاه میکنند و باطن طرف را مشاهده میکنند.
مرحوم حاج آقا حداد بروز و ظهوری نداشته است که شهرتش به گوش آیتالله قاضی رسیده باشد، یا بزرگان وی را معرفی کرده باشند، به نظر میآید مرحوم آیتالله قاضی با آن نگاه باطنی که داشتند و میدیدند به سرّ درون مرحوم حداد پی برد و به نظر میآید مرحوم حاج آقا حداد اولا بسیار انسان کتومی و سر نگهدار بوده است و در مسیر هم صدق محض داشته و متعصب به اصول اعتقادی بوده است.
مرحوم آیتالله قاضی هم این ویژگیها و اخلاص مرحوم حداد را در وی دید و در نتیجه حلقه وصل آنها شد و بعد هم ثابت شد که مرحوم آیتالله قاضی اشتباه هم نکردند. لوازم کار را وی داشته است که بتوانند برای تربیت وی وقت بگذارند، یعنی مرحوم حداد یکی از مصادیق نفوس مستعده بوده است و ما کلمه نفوس مستعده را در کلام لسان بزرگان خیلی میشنویم و حتی گاهی هم توهم ما را بر میدارد که شاید ما هم چنین باشیم اما این چنین نیست، اما مصداق کامل یک نفس مستعده برای سیر الیالله مرحوم حداد بود که چنان مستعد بود که در اندک زمانی گوی سبقت را از دیگران ربود، چنانچه مرحوم شیخ محمد بهاری از بقیه شاگردان ملا حسین ربوده بود.
ایکنا ـ اینکه برخی نقد میکنند که مرحوم سیدهاشم حداد با اهل بیت(ع) ارتباط نداشته و بیشتر سیره وی ارتباط توحیدی بوده و کمتر با اهل بیت(ع) ارتباط داشته است، آیا چنین نقدی صحیح است؟
اول باید پرسید منظور این افراد کدام توحید است؟ و آنها توحید را چگونه معنا میکنند؟ اصلا توحید بدون انسان کامل که اهل بیت(ع) است معنا ندارد. ما الان در عالم ملک هستیم و درباره خداوند سخن میگوییم اگر این چنین بود و قرار بود توحید به معنای اینکه فقط خدا باشد که اصلا خدا دست به خلقت نمیزد و این عالم را نمیآفرید. به فرشتگانش نمیگفت: «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً»؛ پس خدای متعال برای شناخت خودش دست به خلقت زده است و اصلا توحید به معنای انسان کامل معنا ندارد و مصداق انسان کامل هم ۱۴ معصوم(ع) هستند و مجازاً در طبقه بعدی به تعبیر حضرت امام خمینی(ره) یکی از مصادیق انسان کامل را ائمه(ع) و انبیا(ع) میفرمودند و مجازاً اولیا و اوصیا بعد میآیند.
بنابراین آن توحید که منهای اهل بیت(ع) است توحید نیست، بلکه توحیدی است که بر اصول اعتقادی شیعه بنیان نهاده نشده است و انحرافی است.
ما توحید را آنچنان شناختیم که بروز و ظهورش اهل بیت(ع) است. اصلا این تقسیمبندی قبول نیست که توحید را منهای اهل بیت(ع) معنا کنند. حالا بروزش در شخص برای اینکه مثلا شما همه چیز را منتسب کنید به خدا این معنایش این نیست که کسی به اهل بیت(ع) کم توجه است به قول مرحوم دولابی میفرمود: وقتی ما میگوییم لا حول و لا قوه الا بالله یعنی هیچی برای هیچ کس نماند.
ایکنا ـ بعضی دنبال الگوی سیر و سلوکی هستند و برخی هم میگویند ما امکان تحصیل حوزوی یا استادی حوزوی در این مسیر نداریم، آیا میتوان مرحوم حداد را برای الگو به این افراد معرفی کرد؟
الگوی واقعی اهل بیت عصمت و طهارت(ع) هستند و اسوه ما پیغمبر اکرم(ص) است. باید دید که کدام یک از این بزرگواران به اهل بیت(ع) نزدیک هستند که بتوان از آنها بهره برد. اینکه کسی تصور کند که ما خیال میکنیم کسی که تحت تربیتش قرار میگیریم و بهعنوان استاد انتخاب میکنیم حتما باید از اعاظم حوزه باشد این هم محل تردید است، اما بهتر است کسی را بهعنوان الگو قرار بدهیم و از او تبعیت کنیم که فقه را بداند، یا اینکه فقه را در حدی بداند که صاحب نظر باشد یا در حدی بداند که تمیز بتواند بین حلال و حرام قائل بشود.
اما آنچه از سیره مرحوم حداد و تربیت یافتگانش هست و بر میآید این شخصیت یک شخصیت قابل استفاده و تبعیت است.
ایکنا ـ چه توصیه و دستورالعمل و سفارشهای سلوکی از مرحوم حداد به یادگار مانده که اهل سلوک بتوانند از آن استفاده کنند و سیره و سبک سلوکی ایشان چگونه بوده است؟
آنچه ما از مجموع شاگردان ایشان شنیدیم این بود که ایشان چند چیز جز اصولش بود و خودش عامل به آن بوده و ترویج هم میکرده است و در اعمالش بروز و ظهور هم داشته است که یکی تفکر است. ایشان شدید متفکر بود. همین جا عرض کنم که یکی از مهمترین شاخصههای اهل معنا و اهل تربیت این است که بسیار فکور هستند و میبینید در روایات و معارف ما اثر بر تفکر شده است.
به یکی از اساتیدمان عرض کردیم که شما این همه استاد دیدید کدام استاد از شما دلربایی کرد؟ گفت: مرحوم آیتالله بهاءالدینی، چون خیلی اهل تفکر بود و واقعا مرحوم آیتالله بهاءالدینی اینچنین بود.
مرحوم حداد اهل تفکر و تعبد بود نه اهل عبادت، اهل عبادت لذتی نمیبرند اما اهل عبودیت و تعبد هم عبادت را دارند و هم لذت را میبرند و هم با این عبادت سیر الیالله میکنند ولی بعضیها عبادت هم میکنند ولی در همین عالم و در نفس خود سیر میکنند و سیر الیالله نیست.
سیر الیالله باید از عبودیت باشد، معلوم است ایشان نسبت به قرآن و نماز یک توجه فوقالعاده داشته است و نماز و تلاوت قرآن برای ایشان بسیار مهم بوده است. حالا نماز که عرض میکنیم علاوه بر نمازهای واجب، نمازهای نافله را هم در بر میگیرد و اصل خود نماز هم است.
سیره دیگر ایشان توسل بوده است که ایشان روزانه متوسل به حضرت صاحبالزمان(عج) بوده است. آنچه از بعضی از شاگردان کتوم ایشان شنیدیم آنها میگفتند وقتی نزد ایشان مینشستیم حضور در کنارش ما را یاد صاحبالزمان(عج) میانداخت و حضورش انسان را در معرفت نسبت به حضرت ولی عصر(عج) تقویت میکرد. حالا این حضور در اثر تفکر پیرامون موضوع امام زمان(عج) و تفکر به حضرت و ادعیه مربوط به حضرت بوده است. همچنین مطالعه آثار تألیف شده مربوط به امام زمان(عج) انسان را به این توسل تقویت میکند.
توسل دیگر ایشان به حضرت سیدالشهدا(ع) بود که زیاد به حضرت توسل داشتند و سعی میکردند در یک جمعی یک توسل جمعی به حضرت سیدالشهدا(ع) صورت بگیرد، و ذکر مصیبتی، یا حدیث کسا و زیارت آل یاسین خوانده شود. این را ما از شاگردانش شنیدیم که ایشان به این اصول خیلی معتقد بودهاند.
نکته بعدی اینکه ایشان صبر را هم جزو دستورالعملهای عملی میدانستند، چون خودش از رهگذر صبر بر مصائب به مقاماتی رسیده بود، لذا صبر را یکی از لوازمات مهم سلوک میدانست.
ایکنا ـ اشاره کردید به دستورالعمل ایشان نسبت به صبر، در این زمینه ماجرایی از صبر ایشان نسبت به بدخلقی مادر خانمشان نقل شده، این ماجرا چه بوده است؟
مشهور بر این است که مادر خانم ایشان بدخلق بوده است و نسبت به ایشان آن ادب لازم را نداشته است، چون به هر حال آنها هم نمیدانستند که ایشان ولی خداست و او را داماد خود میدانستند ولی در مکتب ما اصل ادب و احترام است، البته آنها هم مواردی مد نظرشان بوده و فکر میکردند، ایشان یک انسان عادی است و زندگی دخترشان را توسعه میدهد. در صورتی که یکی از ویژگیهای ممتاز مرحوم حداد این بود که اهل کار و تلاش بود و هیچ وقت بیکار نبوده است، اما مادر خانم ایشان بداخلاق بوده است و گاهی بداخلاقیها به حد اعلی میرسانده است.
مرحوم آیتالله قاضی از همان ابتدای آشنایی به این موضوع اشراف داشتهاند و بهعنوان یک دستورالعمل عملی به ایشان این موضوع را تذکر داده بودند، چون بزرگان ما دو نوع دستورالعمل دارند که یکی در قالب این است که یک سلسله مناسک را باید انجام دهید و دیگری یک سری خلقیات را باید بر آن غلبه پیدا کنید یا در وجود خود رشد بدهید، که این موضوع را بهعنوان دستورالعمل به ایشان متذکر میشود که شما باید در مقابل تندیها و تلخیهای مادر خانم صبر کنی و ایشان هم سالها صبور بوده است و کسی هم مطلع نبوده است.
تا یک شبی ایشان خسته از بیرون وارد منزل میشود و خود آن واردات و صادرات معنوی نیز گاهی انسان را در قبض یا بسط قرار میدهد و در این حالت وارد میشود و مادر خانمش به شدت به وی توهین میکند، و ایشان وقتی میخواست که جواب بدهد، حرف استاد یادش میآید و سکوت میکند و طبق روایت حالتش را عوض میکند و از منزل خارج میشود.
همین که خویشتنداری میکند و بر نفسش تسلط مییابد اینجا بوده که یک فتح باب جدیدی بر او باز میشود، چون ابواب سمت خدا بسیار زیاد است که هر مرحلهای بابها دارد و اینجا یک فتح باب بسیار مهمی پیش میآید و یک حالت تجردی برای وی پیش میآید و به هر حال میبیند یک سیدهاشم حداد دیگری هم هست و تمام آثار این سخنان به او میرسد و به او نمیرسد و آنجا لذت صبر را به معنای واقعی چشید و بر همین سیره هم جلو رفت.
دشمنانی هم ایشان داشتند که خون ایشان را مباح میدانستند و ایشان را مرتد و کافر میدانستند، اما ایشان صبور بوده است و سیره اهل بیت(ع) هم همین بوده که دشمنی افراد را با دشمنی جواب نمیدادند و آنها را دعا میکردند و از آنها میگذشتند و به دل هم نمیگرفتند و آنچه مسلم است همه اولیای الهی و این ولی خدا اینگونه بوده است.
ایکنا ـ بهعنوان سؤال پایانی بفرمایید برای مطالعه سیره و زندگی مرحوم حداد برای اقشار مختلف و سطوح سنی مختلف چه کتابی را توصیه میکنید؟
ما هر کتابی را معرفی کنیم همه مادون کتاب روح مجرد علامه طهرانی است. به قول مرحوم آقای طیاره میفرمودند که مرحوم علامه طهرانی با انتشار کتاب روح مجرد دهان ما را دوخت یعنی به این معنا که حق مطلب را ادا کرد.
ایکنا ـ به نظر شاید کتاب روح مجرد برای سطح سنی پایینتر کمی سنگین باشد در این زمینه چه نظری دارید؟
باید با کسانی که با سیره ایشان آشنا هستند، یا محضر ایشان یا سیره ایشان را درک کردهاند، نزد اینها رفت و زانو زد که هر کدام کتابها هستند و خودشان به منزله چندین کتاب هستند. حالا اگر هنرمند اهل قلمی باشد و بیاید روح مجرد را برای سطوح مختلف با بیانی سبکتر مطرح کنند، بسیار خوب است.
حالا بعضیها کارهایی کردهاند و کتاب دلشده نیز منتشر شده است که این کتاب یک قلم روان و آنچه میتوانست قشر جوان درک کنند در آن آمده است و کتاب خوبی است.
گفتوگو از امیرمحسن سلطاناحمدی
انتهای پیام