تفسیر ابن‌ سینا از قرآن مطابق با ضوابط و همسو با شریعت است
کد خبر: 4164222
تاریخ انتشار : ۰۱ شهريور ۱۴۰۲ - ۰۶:۰۲
محمد میری در گفت‌وگو با ایکنا:

تفسیر ابن‌ سینا از قرآن مطابق با ضوابط و همسو با شریعت است

استاد دانشگاه تهران ضمن اشاره به آغاز روش تفسیر فلسفی قرآن با ابن‌ سینا تصریح کرد: ممکن است برخی فلاسفه در تفسیر خودشان دچار افراط شده باشند و مباحث فلسفی را بر قرآن تحمیل کنند و قرآن را مستمسک اعتقادت فلسفی خود قرار دهند ولی به هیچ وجه این اشکال به ابن سینا وارد نیست.

به گزارش ایکنا، اول شهریور سالروز بزرگداشت ابن‌سینا، حکیم و پزشک شهیر ایرانی است. ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا (۳۷۰-۴۲۸ق)، مشهور به ابن‌ سینا، فیلسوف مشهور مشایی و پزشک نامدار ایرانی بود. اندیشه فلسفی ابن‌سینا، تأثیراتی بر تفکر فلسفی اسلامی و فلسفه اروپایی و نوآوری‌هایی در ساختار تفکر مشایی داشته است. او را بزرگترين متفكر و فيلسوفى می‌دانند كه در عالم اسلام ظهور كرده است.

ابن سینا طبیبی حاذق بود و کتاب قانون او در طب طی چندین قرن چه در سرزمین‌های اسلامی و چه در اروپای قرن‌های میانه بر همه کتاب‌های پزشکی دیگر برتری داشت و در دانشگاه‌های زیادی تدریس می‌شد.

اول شهریور که زادروز ابن‌سینا است، به واسطه نقش مهم او در ترویج دانش پزشکی به نام روز ملی پزشک نامگذاری شده است.

در فهرست‌ها و منابع تاریخی و رجالی، بیش از ۵۰۰ کتاب، رساله و مقاله به ابن‌سینا نسبت داده شده است. شفاء مهم‌ترين‌ اثر فلسفى‌ ابن‌ سينا است و مشهورترین اثر او به فارسی کتاب دانشنامه علائی است.

ابن‌سینا در زمان حیات خود رساله‌هایی در تفسیر قرآن نوشت و در آنها به تبین حکمی و فلسفی آیات قرآن کریم پرداخت.

خبرنگار ایکنا برای آشنایی بیشتر با تفاسیر فلسفی ابن‌سینا با حجت‌الاسلام و المسلمین محمد میری؛ استاد دانشگاه تهران گفت‌وگو کرده است که متن آن را در ادامه می‌خوانید؛

ایکنا ـ در ابتدا معرفی بفرمایید چه آثاری در حوزه تفسیر قرآن از ابن سینا بر جای مانده و این آثار چه ویژگی‌هایی دارد؟

جناب ابن سینا اولین فیلسوفی است که کار جدی و مستقل در تفسیر قرآن انجام داده است؛ یعنی قبل از ایشان فیلسوفان مسلمانی داشتیم که اشاره‌هایی به کارهای تفسیر داشتند مثل فارابی یا ابن رشد ولی کاری که ابن سینا کرد این بود که رساله‌های مستقل و جداگانه در تفسیر قرآن نوشت که منتشر هم شده است و در مجموعه آثار ابن سینا مشاهده می‌شود. از جمله آثار ایشان در این حوزه تفسیر سوره توحید، تفسیر سوره ناس و تفسیر سوره فلق است. غیر از اینها ایشان در آثار خودش به مناسبت به تفسیر و توضیح برخی آیات پرداخته که یکی از مهمترین آنها تفسیر آیه نور است که بنده هم مقاله‌ای در این زمینه نوشته‌ام. اینها کارهای تفسیری جناب ابن سینا است.

روش فلسفی ما در جهان اسلام همواره به این صورت بوده است که معمولا فیلسوفان ما نگاهی به مباحث شریعت داشتند. بر این اساس آثاری که نام بردیم تنها آثاری نیست که ابن سینا در تفسیر و مباحث شریعت دارند بلکه ایشان آثار دیگری نیز در حوزه دین دارند از جمله رساله‌ای در باب زیارت یا رساله‌ای در باب نماز دارند. اینها نشان می‌دهد که ایشان نگاهی جدی به شریعت داشتند. غیر از اینها می‌توانیم به عباراتی که در اواخر کتاب اشارات دارند اشاره کنیم؛ چون نمط نهم و دهم اشارات خیلی رنگ عرفانی و دینی دارد. اینها کارهایی است که ابن سینا در حوزه دین و ارائه تفسیرهای عقلی و فلسفی از دین انجام دادند.

ایکنا ـ ابن سینا با چه روشی قرآن را تفسیر می‌کرد و چه رویکردی را در این عرصه دنبال می‌کرد؟ آیا به همان میزان که ایشان در فلسفه موفق هستند، در تفسیر قرآن هم موفق بودند؟

وقتی ما روش‌های تفسیر قرآن را بررسی می‌کنیم یکی از روش‌های رسمی و پذیرفته‌شده روش «تفسیر فلسفی» است. این روش تفسیر فلسفی را برای اولین‌بار ابن سینا بنیان نهاد. کتاب‌هایی که در علوم قرآنی نوشته شده از جمله کتاب التفسیر و المفسرون؛ محمدحسین ذهبی و کتاب‌هایی که بعد از ایشان نوشته شده در توضیح روش تفسیر فلسفی بر این نکته تصریح می‌کنند که اولین کسی که این روش را به کار گرفت ابن سینا بود. البته ما کتابی نداریم که کل قرآن را با این روش تفسیر کرده باشد.

پیرامون اینکه این روش، روش موفقی هست یا خیر نگاه‌ها به شدت متفاوت است. خود ذهبی به خاطر قلت بضاعتی که در فلسفه داشت نگاه مثبتی به تفسیر فلسفی ندارد. البته من نمی‌خواهم به ایشان کنایه بزنم یا جسارت کنم ولی ایشان اطلاعات فلسفی و عرفانی‌اش پایین بود لذا هر دو روش تفسیر عرفانی و فلسفی را به شکل بدی نقد کرده است یعنی اشکالاتی که مطرح کرده است وارد نیست. ایشان تفاسیر فلسفی را با تفاسیر باطنی‌گراها مقایسه می‌کند در حالی که تفاسیر باطنی تفاسیری هستند که منکر ظواهر قرآن هستند و کل قرآن را بر اساس معانی باطنی و خلاف ظاهر تفسیر می‌کنند اما فلاسفه اینطور نیستند و جناب ذهبی فلاسفه را به باطنی‌ها ملحق می‌کند کما اینکه تفاسیر شیعی را هم به باطنی‌ها ملحق می‌کند.

این امر ریشه در این دارد که اطلاعات ایشان از فلسفه کم بود و همچنین ریشه در نوعی بی‌مهری تاریخی به فیلسوفان مسلمان دارد. در طول تاریخ نگاهی بدبینانه به فلسفه وجود داشته که به آثار تفسیری فلاسفه هم سرایت کرده است. ذهبی وقتی در کتابش به روش تفسیر فلسفی می‌پردازد توضیح می‌دهد فلاسفه سعی در تحمیل عقاید فلسفی خوشان بر قرآن دارند و این تفسیر را اینگونه نگاشتند. تفسیر ابن سینا را نیز در همین راستا تحلیل می‌کند و ادعا می‌کند ایشان عقاید فلسفی خود را بر قرآن تحمیل کرده است.

کد

من در مقاله‌ام توضیح دادم ممکن است برخی فلاسفه در تفسیر خودشان دچار افراط شده باشند و مباحث فلسفی را بر قرآن تحمیل کنند و قرآن را مستمسک اعتقادت فلسفی خود قرار دهند ولی اینکه عده‌ای این افراط را انجام دادند مجوز این نیست که بگوییم روش تفسیر فلسفی روش اشتباهی است و ابن سینا هم از این روش تبعیت کرده است. به هیچ وجه این اشکال به ابن سینا وارد نیست البته ما نمی‌خواهیم او را معصوم بدانیم و ایشان مثل هر دانشمند دیگری خدماتی انجام داده و مثل هر انسانی در معرض خطا است ولی در مواردی که کارهای تفسیری انجام داده است، کارهای ایشان مطابق با ضوابط تفسیر است و همسویی معناداری با شریعت دارد. با این وجود چرا این تفسیر را از ایشان نپذیریم. پس ما نمی‌توانیم بگوییم ابن سینا قرآن را فدای فلسفه کرده است. اگر این‌طور نگاه کنیم به ابن سینا جفا کردیم.

یکی از مواردی که ذهبی را به این اشتباه انداخته این است که عبارتی از جناب ابن سینا آورده و می‌گوید ابن سینا گفته قرآن همه‌اش رمز است و ادبیات قرآن و پیامبران ادبیات رمزآلود است. ابن سینا جمله‌ای شبیه به این را در یکی از آثارش دارد ولی منظورش این نیست که همه قرآن رمز است و جز رمز و باطن چیزی در قرآن نیست. جناب ذهبی عبارت ابن سینا را اشتباه فهمیده است. ابن سینا می‌خواهد بگوید ورای معنای ظاهری قرآن یکسری رمزها و معانی باطنی هم وجود دارد. اتفاقا خیلی از روایات هم داریم که می‌فرمایند قرآن را منحصر در ظواهر نکنید و معانی باطنی هم برای قرآن وجود دارد. اگر بواطنی در ورای ظواهر قرآن وجود دارد و شریعت هم این را تایید کرده است، حال اگر فیلسوفی تلاش کرد بر اساس ضوابط تفسیر، به آن معانی باطنی راه پیدا کند باید از آن استقبال کنیم.

به عنوان مثال اگر تفسیر ایشان از آیه نور را ببینید، خلاف ظاهر قرآن نیست چون من همین تفسیر را با قرائت ابی بن کعب و سایر صحابه مطابقت دادم، مشاهده کردم کاملا انطباق دارند و در واقع ابن سینا همان تفسیری که ابی بن کعب از آیه نور ارائه کرده با محتوا و ادبیات فلسفی خودش مطابق دیده و گفته تفسیر این آیه را می‌توانیم با ادبیات فلسفی هم توضیح دهیم. این تحمیل نیست بلکه نوعی تطبیق است. تطبیق معانی قرآن اگر با ضوابط و شرایط خودش همراه باشد قابل قبول است.

متاسفانه اشکالی که ذهبی گرفت و این بدبینی که به تفسیر فلسفی داشت به عالمان علوم قرآنی بعد از او سرایت کرد و عده زیادی از افرادی که علوم قرآنی نوشتند همان اشکالات را تکرار کردند ولی ما باید این نگاه را تلطیف کنیم و از تفاسیر فلسفی مطابق با قاعده و ضوابط تفسیر استقبال کنیم.

در نگاه فیلسوفان مسلمان، خدا مبدا عقل است و امکان ندارد آنچه خدا در آموزه‌های وحیانی گفته با دریافت‌های عقل تعارض داشته باشد. وقتی فیلسوف با چنین نگاهی وارد مباحث قرآنی می‌شود، برای توضیح مباحثی که در فلسفه خودش یافته از آیات قرآن هم استفاده می‌کند. اینها نمی‌خواهند قرآن را فلسفی کنند بلکه می‌خواهند فلسفه را قرآنی کنند لذا نمی‌آیند فلسفه را بر قرآن تحمیل کنند بلکه با تطبیق یافته‌های فلسفی با آیات قرآن، تفسیری عقلی از آیات قرآن ارائه می‌کنند.

ایکنا ـ اگر شما به قرآن باورمند باشیم و روش فلسفی در پیش بگیریم، یک‌جاهایی یافته‌های فلسفی شما با ظواهر آیات قرآن تعارض پیدا می‌کند. به طور مشخص در بحث معاد جسمانی و بحث جبر و اختیار این مشکل برای ابن سینا پدید آمد. می‌خواهم بپرسم روش ابن سینا برای حل این تعارضات چه بود؟

فلسفه خصوصا در نحله مشایی خودش در ابتدای دوره اسلامی شکل گرفت و این فلسفه در دوران طفولیت خودش به سر می‌برد و هنوز به بلوغی که در حکمت متعالیه با آن مواجهیم نرسیده بود. به همین خاطر فلسفه مشایی چون در ابتدای راه بود تطابق کامل و صد درصدی با شریعت نداشت. هنوز مسلمانان در ابتدای راه بودند و کار داشت تا به آن نقطه‌ای برسند که همه آنچه در شریعت است را با عقل خودشان تحلیل کنند. اینجا فلاسفه‌ای بودند که تلاش کردند برخی مباحث شریعت را مطابق یافته‌های فلسفی خودشان تفسیر کنند. مثلا آمدند برخی آیات را خلاف ظاهر معنا کردند و به تاویل بردند تا بتوانند آنها را با داشته‌های فلسفی خودشان همسو کنند. این روش اصلا روش درستی نیست و اتفاقا خود فیلسوفان بزرگترین منتقدان این روش تفسیر هستند. ما از ملاصدرا عبارات متعددی داریم که به شدت به فیلسوفانی که می‌خواهند شریعت را به اندازه عقل خودشان بفهمند اعتراض می‌کند.

ابن سینا در این شمار قرار نمی‌گیرد البته ما نمی‌خواهیم دفاع خارج از انصاف از ایشان داشته باشیم ولی ابن سینا در موارد متعدد خضوع خود را نسبت به شریعت نشان داده و در جاهای مختلف تصریح می‌کند که ما شریعت را میزان قرار می‌دهیم. این مسئله یک برهان فلسفی دارد بدین صورت که وقتی با روش عقلی وجود خدا اثبات می‌شود، طبیعتا آنچه خدا در قرآن گفته در نهایت صدق و درستی و واقعیت است. وقتی چنین گزاره‌ای اثبات شد اگر فیلسوفی مثل ابن سینا نتوانست معاد جسمانی را اثبات کند منکر معاد جسمانی نمی‌شود بلکه می‌گوید من توانستم معاد روحانی را اثبات کنم ولی نتوانستم معاد جسمانی را اثبات کنم و به این مرحله نرسیدم. این اشکالی ندارد و فرق دارد با جایی که شخص، منکر معاد جسمانی می‌شود.

همین مسئله در حکمت متعالیه که در آن فلسفه به بلوغ لازم خودش می‌رسد حل می‌شود و معاد جسمانی و جبر و اختیار مطابق با شریعت معنا می‌شوند. بنابراین نباید اشکالی به ابن سینا بگیریم و بگوییم ایشان منکر معاد جسمانی شدند، چون منکر نشدند و در نگاه آنها این مسائل خردگریز بود و بالاتر از سقف عقل مشایی قرار داشت.

انتهای پیام
captcha