به گزارش ایکنا به نقل از خبرگزاری براثا، در یادداشت ابراهیم العبادی، تحلیلگر سیاسی عراقی، آمده است: رابطه شیعیان با دولت عراق همیشه مبهم و مملو از سؤالات مربوط به حقوق، چشمانداز، قدرت، شایستگی و آمادگی بوده است، زیرا در عرصه سیاست واضح بود که شیعیان با وجود اینکه اکثریت جمعیت کشور بوده در واقع مظلومترین قشر هستند. آنان علیرغم اينكه انقلاب ۱۹۲۰ عراق را، که بعدها به انقلابی ملی تبدیل شد، رهبری کردند، در زمره سیاستگذاران و تصمیمات کشوری و روندهای دولتی نيز قرار نگرفتند. شیعیان این انقلاب را براساس اصول و ارزشهای دینی، ملی و قبیلهای رقم زدند، اما طبق نظریهها، دیدگاهها و بررسیهایی که از واقعیت عراق در زمان دولت عثمانی و استعمار انگلیس برآمده است، نقشی در دولت و سیاست نداشتهاند.
او مینویسد: آنها فاقد رهبری، توانایی و بینش برای تصحیح روابط آشفته خود با قدرت، دولت و قدرتهای خارجی (انگلیس) و نیروهای داخلی و شخصیتهای تأثیرگذار بودند. فقدان برنامه و بینش آنها بعد از اینکه نتوانستند در مورد نامزدی «شیخ خزعل کعبی»(۱۸۶۳-۱۹۳۶) برای پادشاهی عراق اجماع کنند نمایان شد. آنها نمایندگان خود را نزد «شریف حسین» فرستادند و از او خواستند یکی از پسران خود را برای اداره قدرت کشور عراق که ملل، فرقه، مذاهب و رهبران قبیلهای و ناسیونالیستی مختلفی دارا بود، به عهده بگیرد.
العبادی تأکید میکند: انگلیسیها (بنیانگذاران دولت در عراق) دریافته بودند که چگونه بازی قدرت را در مسیری که خود در کنفرانس قاهره در سال ۱۹۲۱ ترسیم کرده بودند، اداره کنند و سرانجام اوضاع در عراق این بود که دولتی ناسیونالیست با ارزشهای قبیلهای که در مناسبتهای سیاسی، اجتماعی و مذهبی طبق میل حاکمان، ظاهر یا ناپدید میشد به قدرت برسد. بدین ترتیب دولت آزردگی خاطر و پریشانحالی سیاسی شیعیان را به وجود آورد و عراق مدرن وارد نوسانات، کودتاها، احزاب درگیر و مبارزات خونین برای قدرتگیری و دولت شد.
این تحلیلگر سیاسی اذعان میکند: درگیریهای فرقهای شکل پروژههای سیاسی و ایدئولوژیکی به خود گرفته بود. بنابراین دولت فرسوده شد و زیرساختهای دولت عراق که به واسطه استبداد ساخته شده بود، وارد جنگهای خونین شده و مؤسسات و منابع کشوری به یغما رفت. جامعه از نظر اقتصادی، روانشناختی، فرهنگی و ارتباطی فقیر شد. همه چیز با سقوط دولت بهواسطه یک استعمار جدید از نوع آمریکایی و چشماندازی جدید برای بنیانگذاری دولت پایان یافت. استعمار انگلیس و استعمار آمریکایی چندین ویژگی مشترک داشته و هر دو مسئولیت تأسیس دولتی جدید در پی اشغالگری خود را بر عهده دارند.
وی با اشاره به اینکه هر دو استعمار و البته با وجود موفقیت نسبی بیشتر استعمار انگلیس، گسلها، ایدهها و تأثیرات مخربی بر شکل و ساختار دولت عراق تحمیل کردند، میافزاید: تفاوت ظاهری بین دو استعمار این بود که حکومت از اهل سنت به شیعیان انتقال یافت. با این حال نتیجهای مثبت برای دولت و ملت حاصل نشد، زیرا اشغالگران در هر دو برهه دولت را برای میثاق و یکپارچگی جدی ایجاد نکرده بودند و باعث بروز شکافهای اجتماعی، سیاسی، فرقهگرایی و محو مردمسالاری به وسیله احزاب و ظهور سهمیهبندی قدرت به جای تکثرگرایی در سطح ملی شدند. به همین دلیل دولت دیگر توان گنجایش مشکلات کشور را از دست داده و ملت عراق به فرقهها و قومیتهای مختلفی تقسیم شد که هر کدام به دنبال مطالبه حقوق، منافع و نمایندگی خود در قدرت بودند.
العبادی مینویسد: در حالی که دولت دیگر به مرحله عجز کامل رسیده و قابلیت دستیابی به موفقیت و حل مشکلات بدون نفوذ عوامل خارجی را از دست داده بود. شیعیان متهم شده بودند که در مدیریت و ساماندهی درگیریها و بحرانها شایستگی نداشته و صلاحیت مدیریت جامعه متعدد و یک کشور پیچیده را ندارند. البته شیعیان نمیخواهند مسئولیت ۱۷ ساله عدم موفقیت در برهه دوم (دوران استعمار آمریکایی) را به تنهایی بر عهده بگیرند. آنها تهمت مخالفان و رقبای خود مبنی بر اینکه شیعیان، کشور را به شکل نادرستی اداره کردهاند، نمیپذیرند. علاوه بر این عوامل خودی از شیعیان انتقاد و تأکید کردهاند که نگرش فعلی در اداره کشور به سرعت در حال رسیدن به فرجامی وحشتناک است و شیعیان باید قبل از اینکه دیر شود به تصحیح نگرشهای خود در حاکمیت اقدام کنند.
این تحلیلگر سیاسی عراقی تأکید میکند: نیروهای سیاسی شیعه به خوبی میدانند که آنها امروز در حال سپری کردن مرحله حساسى هستند، اوضاع داخلی و بینالمللی، عوامل اقتصادی و امنیتی، روحیه مردمی و رابطه با دیگر احزاب ملی نشان میدهد طوفانهای جدی در راهند؛ بنابراین شیعیان باید با بینش و بصیرت، نگرش خود را در ساختار حاکمیتی تغییر دهند. اگر سیاستمداران شیعی نگرش و بینش خود را تغییر ندهند و اوضاع حکومتی را عاقلانه و به صورت منطقی ارزیابی و اصلاح نکنند، به ناچار امور بدتر میشود؛ زيرا انقلاب اجتماعی، انفجار مردمی در خیابانها تحت فشار فقر، محرومیت، بیماری کرونا، سلاح کنترلنشده، نفرت شدید از طبقه سیاسی و عدم اعتماد به آن و تداوم فشارهای خارجی و تصمیمات نادرست داخلی _ از طریق مراکز ذینفوذ _ و ادامه رویکرد دوجانبه دولت _ مقاومت همه اینها مىتواند دستورالعملهایی ایدهآل برای تضعیف دولت و مقامات کشوری باشد.
ترجمه یادداشت از مجید عبیداوی
انتهای پیام