میهن عزیزمان ایران، در همیشه روزگاران دربردارنده سرزمینهای پهناور با تمدنهای پیشرفته و اقوام گوناگون و فرهنگهای رنگارنگ بوده است. به اعتبار دیرینگی معتنابه اقوام ایرانی - پیش و پس از ورود آریاییها به این سرزمین - همیشه زبانهای متعددی نیز در جایجای آن رواج داشته است.
زبان فارسی در میان آنهمه، در همه ادوار (باستان میانه و نو) بیشترین گویشور را داشته و به همینرو زبان رسمی و مشهور ایرانیان به شمار میرود. این زبان ارجمند و زیبا و لطیف بارها مورد تهاجم فرهنگها و زبانهای بیگانه قرار داشته است. چنانکه با هجمه اسکندر و غلبه زبان مقدونی و سلوکی و نیز در جریان حمله سپاه عرب نومسلمان، دستخوش سلطه فرهنگ و زبان عربی قرار گرفت ولی هرگز از حیات و رشد و تغییر طبیعی خود باز نماند. بدیهی است نقش غیر قابل انکار سخنوران و شاعران فرهنگ ساز و میهن دوست، مهمترین عامل مانایی و جاودانگی زبان فارسی بوده است.
استاد حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی (?۴۱۶_۳۲۹ه.ق) را در این میان حقی عظیم و تأثیری بسزا و سهمی درخور بر گردن و گُرده زبان فارسی و مردم ایرانزمین است. شاعر ملی ما، خود در دیباچه وزین و متین بهترین اثر حماسی پهلوانی و یکی از برترین آثار ادبی ایران یعنی شاهنامه، خوش سروده:
بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
برافکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند
آری او و همالان دانشور سخنسنج و ایران دوست او، در گذر اعصار و قرون، مایه بالندگی سخن سنجیده پارسی گردیدند.
مشهور است پروفسور طاها حسین - استاد فقید دانشگاه الازهر مصر - در مقام پاسخگویی به آن مصاحبهگر ایرانی که پرسیده بود چرا شما مصریان که برخوردار از تمدن باستان و خط و زبان معتبر جبتی بودهاید یا سوریهایها که زبان باستانی سریانی را دارا بودهاند و نیز برخی از اقوام و ممالک آفریقای شمالی، پس از پذیرفتن اسلام و آشنایی با فرهنگ و زبان عربی، به تدریج زبانهای ملی و اصیل خویش را به بوته فراموشی سپردید، با کمال اختصار و دقت و صحت گفته است: «چراکه ما فردوسی شما ایرانیان را نداشتیم.»
باری، منظومه مثنوی شاهنامه حکیم طوس با حدود شصت هزار بیت شیرین و سنگین پارسی، سند فرهنگ اساطیری و باستانی و گاه تاریخی و مدال جاوید افتخار و هویت ملی ایرانیان است و در کنار ایلیاد و ادیسه هومر و انه اید ویرژیل (حماسه های یونان و روم باستان) بر تارک ادب حماسی جهان میدرخشد و ضمن اشتمال بر درونمایه حماسی، مالامال از تعلیم حکمت و خرد و عشق و اخلاق است و با گذشت بیش از هزار سال از آفرینش آن، همچنان با قوت و استقامت به تاثیر ژرف فرهنگی-ادبی خود ادامه میدهد.
شاهنامه، در خود اثر به این نام موسوم نیست بلکه فردوسی بزرگ، از دفتر و دیوان خود، از تعابیری مثل نامه باستان، نامور نامه، نامه دهقان و ... سود جسته است.
جالب اینکه در سرتاسر این منظومه فاخر و عظیم، به رغم استیلای زبان عربی در ایران آنروز، تنها کمتر از هشتصد واژه تازی - آنهم به نرمی و روانی تمام - به کار رفته است.
خالی از لطف نیست که برای حسن ختام این یادداشت و ذکر نمونهای از ابیات اندرزی شاهنامه در دل مضامین حماسی، به آن دو بیتی که در پایان پادشاهی فریدون آورده است، سخن را بیاراییم:
... فریدون فرخ فرشته نبود
ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت آن نیکویی
تو داد و دهش کن فریدون تویی
حمید عابدیها، مدیر گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیامنور استان قزوین و عضو هئیت مؤلفان لغتنامه بزرگ فارسی دانشگاه تهران
انتهای پیام