«ببینید، قلههای شعر فارسی چه کسانی هستند؟ سعدی، حافظ، مولوی، فردوسی؛ اینها قلههای شعر فارسیاند. شما ببینید شعر اینها که قله هنر شعریِ طول تاریخ ما است، در چه جهتهایی به کار رفته! سعدی یک بوستان دارد که بهترین اثر هنری اوست -گلستان بعد از بوستان قرار میگیرد- در بوستان شما نگاه کنید، [میبینید] این هنر فاخرِ فوقالعاده برجسته همیشه در خدمت اخلاق، در خدمت تعلیم، در خدمت تعهد [است]؛ از اول تا آخرِ بوستان این جوری است [یعنی] هنر شعر در خدمت اخلاق است.
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد بس است و آل محمد
یا:
به جهان خُرم از آنم که جهان خُرم از اوست
عاشقم بر همه عالَم که همه عالَم از اوست
یا:
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقی است
به ارادت بکشم درد که درمان هم از اوست
اینها مال سعدی است، اینها اوج هنر شعری ما است.» (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از شاعران و اهالی فرهنگ و ادب؛ به مناسبت میلاد حضرت امام حسن مجتبی(ع)؛ در تاریخ 30 اردیبهشت 1398)
اول اردیبهشت؛ در تقویم فرهنگی کشورمان بهعنوان روز بزرگداشت شیخ اجل، سعدی شیراز؛ نامگذاری شده است. برای ما، به ویژه نسل نوجوان و جوان امروز که آنقدر یادی از او و «بوستان» و «گلستانش» نمیکنیم؛ شاید همین یک روزِ بهشتی اردیبهشت؛ غنیمتی بزرگ باشد که چه بسا بنا به آن نقل معروف و آشنا در ضربالمثلهای خود که فصل مهمی از آنها ریشه در ادبیات سعدی دارد «لذت همواره از چیزهای کهنه سرچشمه میگیرد.»
به بهانه روز بزرگداشت مصلحالدین، سعدی شیراز؛ بر آن شدیم تا علاوه بر رَد و نگاهی در حوزه ذات فعالیت رسانهای به بهانه چنین دست از اتفاقات تقویمی، اینبار نگاهی متفاوت از آنچه که اغلب به واسطه قرار گرفتن در چنین روزها؛ بزرگداشتها و پاسداشتهایی با محوریت بزرگان فرهنگ و ادب کشورمان صورت میگیرد را با کارشناسان خبره و سعدیپژوهان شناسای کشورمان مطرح کنیم و آن اصل جستن برای پیجویی دلایل و چرایی دوری نسل نوجوان و جوان امروز از داشتههای سترگ و کهن فرهنگیمان در حوزه ادبیات مانند مبانی معرفتبخش سعدی شیراز و از سوی دیگر نگریستن بر یکی از بزرگان حوزه مبانی نظری و دانشگاهیمان در حوزه ادبیات و آن فقر نظریهپردازی در حوزه مباحث ادبی در دو بُعد ملی و بینالمللی است.
مبانی نظریهپردازی با وجود شاعران و ادیبان بلندنامی که فصل مهمی از فرهنگ و تاریخ تمدن جهان در حوزه ادبیت ادبیات به نام آنها نوشته شده و از سوی دیگر در حوزه غور و تفحص در اندیشهها و نظریههای سترگ ادبی جهان، خاصه در دوران مدرن ردپای مهمی از آن مبانی نظری که توسط آرای اندیشمندان غرب و شرق بازتاب دادهشده؛ جملگی ریشه در معارف و معرفت ادیبان ایران؛ شعرا؛ حکما و عرفای سرزمینمان آن داشته اما محیطهای دانشگاهی، مجامع و اندیشکدههای ادبی ما کمترین بهره را از این مهم بردهاند.
با این رویکرد در قالب میزگردی تعاملی با دو استاد و کارشناس حوزه ادبیات؛ دکتر سیدهشبنم لاجوردیزاده، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی؛ شاعر؛ مدیر گروه عمومی و ادبیات دانشگاه آزاد و دکتر منصوه احمدیجعفری، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی؛ مترجم و رئیس حوزه فرهنگی و دانشگاهی دانشگاه آزاد اسلامی؛ به بهانه «روز سعدی» به گفتوگویی صریح و بیپرده نشستیم که بخش نخست آن در ادامه از خاطرتان میگذرد.
شاید بخشی از این مهم نخست متأثر از آن مولفهای باشد که در طول سالها ادبپژوهان در بحثهای تحلیلی و پژوهشی نسبت به سعدی داشتند؛ مباحثی مانند اینکه اگر سعدی نبود چه میشد؟ اگر سعدی نبود، خب حافظ را داشتیم! یا اگر نظامی نبود چه میشد؟ و نظایری از این دست. دوم پرداختن به خود شخص شاعران و نویسندگان به جای آثار و آوردهها و داشتههای آنها! همه این دست از نگرشها دست به دست یکدیگر داده تا قدری شاهد دور شدن نسل جدید از آن فضای گرانسنگ ادبی خود باشیم.
شاید امروز پرسش اساسی مبتنی بر این مهم باشد که ما به شکل کلان از کارکرد ادبیات دور شدیم؛ اینکه چرا ادبیات میخوانیم؟ آیا من سعدی را میخوانم که بفهمم سعدی چه کسی بوده است؟ آیا سعدی به سفر رفته یا نرفته است؟ آیا ازدواج کرده یا نکرده است؟ یعنی با تمرکز بر شخصیت خود سعدی بهعنوان یک انسان، من دست به خواندن سعدی میزنم.
نمیخواهم بر این مسئله تاکید کنم که ما باید تنها بر یک نظریه استوار باشیم و آن را بر متن تحمیل کنیم؛ اما اگر با نظریههای جدید بحث خود را پیش ببریم شاید در مسیر پاسخ به پرسش مطرح شده، راه سادهتر و آشناتری پیش رو داشته باشیم. به عنوان مثال نگاهی بر نظریه «مرگ مولف» رولان بارت داشته باشیم. استواری این نظریه بر این مهم است که در مواجهه با هر متن ادبی این مؤلفه را مدنظر داشته باشیم که مؤلف وجود ندارد؛ حال با توجه به این مسئله در مقام پژوهشگر یا حتی خواننده اثر ببینیم که نویسنده چه برای ما به جای گذاشته و به ما چه میگوید!
اگر با این نگاه پیش برویم و با نگاه نشانهشناسانه متن سعدی یا بزرگان دیگر ادب فارسی را بخوانیم، گمانم بر آن است که تغییری در این نگرش حاضر و پی بردن به دلایل دوری نسل جدید نوجوان و جوان امروز از آثار کهن ادب دست خواهیم یافت. با این نگرش دیگر سعدی و آثارش برای ما یک متن قرن هفتمی نخواهد بود. دیگر لازم نیست سعی کنیم که به دانشجویان و دانشآموزان این مسئله را منتقل کنیم که فارغ از آنکه نویسنده یا سراینده این متن متعلق به قرن هفتم است؛ ببینیم که مضامین و مفاهیم مطرح شده توسط او در متنها و آثارش چه مواردی را برای ما و امروز ما با خود به ارمغان آورده است. معتقدم تغییر این نگاه در بطن جامعه بیشتر برعهده ادبپژوهان است.
در خصوص تأثیری که سعدی بر جهان گذاشته، به وضوح میبینیم که «کلیات سعدی» نخستین کتاب و یا به تعبیری؛ یکی از نخستین کتابهایی است که از زبان فارسی به زبان دیگر ترجمه شده است. در سال 1636 میلادی «آندره دوریه» این کتاب را به فرانسه ترجمه کرده است. تأثیری که زبان و نگاه سعدی در ادبیات فرانسه گذاشته بسیار شگفت و شگرف است. این مسائل را از نقل قولهای مختلف نیز درمییابیم.
در قرن بیستم کسی مانند «لویی آراگون» را داریم که میگوید در مسیر خلق آثار ادبی و بینش او در حوزه ادبیات، بیشترین تأثیر را از سعدی گرفته است. او در دیداری که با شاعران بزرگ مثل «یدالله رؤیایی» و «نادر نادرپور» داشته بر این مسئله تأکید میکند که «من بسیار متأثر از سعدی» هستم. وقتی نادرپور به آراگون میگوید که مجموعه شعر «چشمهای الزا» سروده او بسیار متأثر از سعدی است؛ آراگون به این مسئله اذعان میکند که «بسیار متأثر از سعدی است.»
میدانیم که آراگون به همراه «آندره برتون» بنیانگذار بیانیه «سوررئال» در فرانسه هستند، مکتب و نحلهای که ادبیات فرانسه را متأثر کرده و بر ادبیات کشورهای جهان ازجمله ایران به ویژه پساز دوران مشروطه تأثیری بسزایی داشته است. این رفت و برگشت در حوزه تأثیرگذاری را نه تنها بر نویسندگان فرانسه که بر نویسندگان دیگر نقاط جهان در مواجهه از ادبیات و آثار سعدی میتوانیم به وضوح شاهد و ناظر باشیم.
یادی کردید از زنده نام قیصر امینپور و یاد این بیت از کتاب «دستور زبان عشق» او افتادم که
دست عشق از دامن دل دور باد
میتوان آیا به دل دستور داد؟
همانطورکه میدانیم سعدی بر شاعران و ادیبان بَعد از خود تأثیرات مختلف و متعددی داشته است. تأثیر او را در دو بُعد ملی و بینالمللی میتوان رصد کرد. تأثیر سعدی را بر «گوته» و «نیکلسون» به همان میزان شاهد هستیم که تأثیر سعدی را بر شاعر بزرگی چون «مهدی اخوانثالث» به وضوح میبینیم. اما دراینمیان نباید از این مسئله غفلت کرد که بخش مهمی از قدرت ادبیات سعدی چه در معنا و مفهوم و چه در مضمون و روایت به این مهم بازمیگردد که خود سعدی متأثر از قرآن کریم است. ما صفحهای از «گلستان» را پیدا نمیکنیم که اشارتی، تضمینی و تلمیحی به آیات و روایات قرآن کریم، بزرگان دین اسلام نداشته باشد.
آثار و شخصیت حضرت سعدی، شاعر بزرگ قرن هفتم هجری نه تنها در ایرانزمین تأثیر بسزایی داشته است؛ بلکه با قطعیت و قدرت میتوان گفت دنیا و جهان متأثر از این نویسنده و شاعر بزرگ ایرانی است. همانطور که میدانیم اشعار بسیاری از سعدی را به زبانهای فارسی و انگلیسی نگاشتهاند که از آشناترین و شناختهشدهترین آنها آن است که:
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بیغمی
نشاید که نامت نهند آدمی
سعدی علاوه بر آنکه استاد غزل عاشقانه است و شما به تأثیرپذیری شاعران معاصرمان از او اشاره کردید؛ در حد اعلایی استاد «اخلاق»؛ «حکمت»؛ «جامعهشناسی» و «تعلیموتربیت» نیز هست. میخواهم بگویم اگر نسل جوان ما در ایرانزمین حتی ساعتی سر کلاس این استاد اخلاق، تدبیر و حکمت بنشینند و آثار او را مطالعه کنند، فردی اخلاقمدار، وجدانمدار؛ سرشار از انصاف؛ جوانمردی؛ تدبیر و درایت در امور شخصی و حتی در جامعه کنونی به لحاظ تعاریف جامعهشناسی خواهند شد.
آنچنانکه که گفتم؛ در همراهی با انواع ادبی آثار سعدی علاوه بر «ادب عاشقانه» که ما اوج آن را در غزل مشاهده میکنیم از منظر «ادب تعلیمی» نیز آثار او قابلیت تطبیق و بررسی دارد. همانطور که اشاره کردید برای آنکه بحث رویکرد عمومی داشته باشد و تنها بر نگاه تخصصی تمرکز نداشته باشیم اشارهای به بابهای «بوستان سعدی» داشته باشیم. بابهایی (فصلهایی) که حتی عنوان و نام آنها به ما درس زندگی میدهد. «بوستان سعدی» علاوه بر دیباچه دارای 10 باب است. فقط به عنوان باب اگر توجه کنیم، هر کدام از آنها سرشار از معناست. «عدل»؛ «احسان»؛ «عشق»؛ «تواضع» «رضا»؛ «ذکر»؛ «تربیت»؛ «شکر»؛ «توبه»؛ «مناجات و ختم کتاب»! جالب است بدانیم بوستان سعدی که قالب آن مثنوی است، هموزن شاهنامه فردوسی سروده شده است. از آنجا که میدانیم شاهنامه حکیم توس بزرگترین اثر حماسی جهان است اگر یک نکته اخلاقی در شاهنامه بوده نیز سعدی (علیهالرحمه) آن را از فردوسی در بوستان خود آورده و تضمین کرده است. فردوسی در یک بیت معروف فرموده که
میازار موری که دانهکِش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
سعدی اینگونه گفته است:
چه خوش گفت فردوسی پاکزاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد
میازار موری که دانهکِش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
در اخلاق، حکمت و جامعهشناسی نکتههای بسیار ظریفی در «بوستان» و «گلستان» نهفته است که حائز اهمیت است. امروزه به سبب شرایط جامعه یکی از پُربسامدترین مباحث میان عموم مردم به موضوع و مباحث اقتصادی بازمیگردد و این طیف از گفتوگوها در جامعه به دلیل شرایط موجود به امری مستمر میان آحاد مردم بدل شده است. شاید خالی از لطف نباشد که به عنوان مثال نگاهی به روایت سعدی در داستان «جدال سعدی با مدعی» که بطن و متن آن مناظره بین فقیر و غنی است داشته باشیم.
سعدی در این مناظره از نگاه فقرا و نیازمندان میگوید:
کریمان را، به دست اندر، دِرَم نیست
خداوندانِ نعمت را کَرَم نیست
در قدیم همانگونه که میدانیم «خداوند» به معنای صاحب بوده است. خداوندِ خانه یعنی صاحبِ خانه؛ خداوندِ نعمت یعنی صاحبِ نعمت؛ و از قول ثروتمند و مستغنی میگوید:
گر از نیستی دیگری شد هلاک
مرا هست بط را ز طوفان چه باک
با همین روایت کوتاه شاهدیم که بسامد فراوانی الهام از قرآن کریم، تضمینها و تلمیحات در آثار سعدی تا چه حد بالا است. سعدی در باب هفتم «گلستان» (در تأثیر تربیت) و در روایت «جدال سعدی با مدعی» در روایتی از رسول اکرم(ص) عنوان میکند: «الفَقرُ سَوادُ الوَجهِ فِي الدّارَينِ.» (فقر، در هر دو جهان، مايه سيهرويى است.)
گاه شنیده میشود که مناسبات اقتصادی به عنوان یکی از عوامل دوری نسل جدید از آثار گرانسنگ ادبیاتمان، به سبب پرداختن به معیشت و گذران زندگی عنوان میشود؛ با همین مثال ساده و روایت شیرین «جدال سعدی با مدعی» خواستم تأکید کنم و بگویم که چنین دست از مناسباتی نباید مانع پرداختن به آثار کهن و پُربار ادب عرفانی و تعلیمی شود.
خوشبختانه یا شوربختانه نمیدانم چه بگویم! شاید بخشی از آرای بزرگان نظریهپردازی ادبیات مانند «تودوروف»، «سوسور» یا «باختین» که به آنها اشاره کردید متأثر از بزرگان ایرانزمین باشد؛ اما موضوع مهم آن است که در کشورمان در حوزه ادبیات، خاصه با رویکرد روایت مدرن آن در شاخه نظریهپردازی کاری نکرده؛ نداشته و نداریم! یعنی ما نظریهپرداز ادبی در کشورمان نداریم! شاید این الگوها برگرفته شده از ادبیات سعدی باشد یا سعدی بر بسیاری از نظریهپردازان جهان تأثیر گذاشته باشد اما استخراج آنها برای ما قابل پردازش نبوده است.
این مسئله را نیز باید در خاطر داشت که این نظریات، چهارچوبی است که مختص زبان روسی، انگلیسی یا فرانسه نیست و آرا و مختصات آنها در تمامی زبانها قابلیت تطبیق و انطباق دارد. اما آنچه که شما در قالب پرسش مطرح کردهاید شاید یکی از مظاهر تعصب و خودپرستی ادبی ما همین مسئله باشد! اینکه میگوییم ادبیات ما چنین یا چنان بوده است؛ هیچکس آن را تکذیب نمیکند! اما آیا کسی آمده از دل این ادبیات، نظریاتی را استخراج کند و به جهان ارائه دهد؟! نظریهای که دارای ساختار، چهارچوب، نظام متکی به خود و قابل ارائه باشد؟ نظریهای که ابتدا و انتها داشته باشد؟ نظریههایی که مصادیق قابل اجرا در سطح ادبیات جهان را داشته باشد؟ آیا چنین کاری شده است یا نه؟ قطعاً میتوان گفت که نشده است!
خُب اگر نظریهپردازی داشتهایم چرا امروز شاهد آنها، اثرگذاری و جریانسازی آثارشان نیستیم! اگر نظریهای وجود داشت چرا در بُعد ملی و بینالمللی مطرح نشده است! مثل نظریههای اندیشمندان و پژوهشگران غربی و شرقی که امروز شاهد آن هستیم و تمام آثار سعدی را بر اساس نظریههای غربی مورد استنتاج قرار میدهیم؟ چرا از زاویه دید زبانشناسی آثار سعدی سراغ «فردینان دو سوسور» میرویم؟ از زاویه دید ساختارشناسی با دیدگاه «تودوروف» آثار ادیبان خود را تحلیل میکنیم؟
این پرسشها را کنار میگذارم اما میخواهم بگویم در حوزه نظریه و آرای مرتبط با ادبیات، غرب سردمدار حوزه نظریهپردازی بوده است. چرا که نظریهای مانند «نظریه عمومی زبان» تمامی زبانها را دربر میگیرد. ما میتوانیم نظریهپردازی کنیم، راه برای ما باز است؛ اما اینکه شما میگویید که ما همه اینها را داشتهایم درست مثل زمانی است که هر چیزی که کشف میشد میگفتند که ما این را در قرآن داشتیم؛ اما بعد شاهد بودیم که گاه آن یافتههای تجربی به بنبست میخورد و بعد این سوال را ایجاد میکرد که شما میگفتید که اینها در قرآن وجود دارد و این خود نگاهی آسیبزا در حوزه تحلیلهای بینامتنی ایجاد میکرد.
اگر نگاه و منطق ما این باشد که به دلیل آنکه ما ایرانیها این گنجینه و این پیشینه را داریم پس هر نظریهپرداز و اندیشمندی در حوزه ادبیات هر چه گفته است در واقع از ما برداشت کرده، احساس میکنم قدری غیرمنصفانه به نظر میرسد. البته بر این مسئله تأکید دارم آن چیزی که در حوزه نظریات با آن برخورد میکنیم اصلاً مسائل عجیبوغریب نیست!
به عنوان نمونه آن تئوری (نظریه) که «فردینان دو سوسور» به عنوان بنیانگذار زبانشناسی مدرن مطرح کرده آنچنان مسئله پیچیده، خاص و غیرقابل درکی نیست که اتفاقا بسیار ساده و روان است. او زبان را در محور «جانشینی» و «همنشینی» مطرح کرده است. همه ما جانشینی و همنشینی را میدانیم که «زبان» بر محور «زمان» کار میکند. اول کلمهای میآید، بعد کلمهای دیگر؛ ما میتوانیم کلمات را برداریم و کلماتی دیگر را جایگزین کنیم. این مسئله امری بدیهی است؛ اما مسئله این است که آن شخص این مهم را در قالب نظریه ارائه داده است. یا «مایکل ریفاتِر»، نظریهپرداز و نشانهشناس شهیر که نظریه بینامتنیات او در حوزه ادبیات منظوم (شعر)، انقلابی در حوزه نظریههای ادبی و ساختگرایی این آثار ایجاد کرد. امروز هم ما در حوزه نشانهشناسی شعر به نظریههای او ارجاع داریم.
حال پرسش این است که آیا ما به شکل بالقوه امکان طرح نظریههای ادبی در بُعد ملی و بینالمللی را داریم؟ بله! قطعاً داریم! اما مسئله آن است که نتوانستهایم نظریههای خود را در محیطهای علمی و آکادمیک دنیا بازگو و جهانی کنیم.
پایان بخش اول...
گفتوگو از امین خرمی
انتهای پیام