علی مهجور، مدرس دانشگاه و پژوهشگر فلسفه، یادداشتی نوشته و در اختیار ایکنا قرار داده است که میخوانید.
آموزههای اخلاقی اگر به عمل درنیایند آسیبشان بیش از فایدهشان است. آنکه از اخلاق میگوید و مینویسد اگر خود به مسئولیت اخلاقیاش عمل نکند، اخلاق برای او مبدل میشود به جامه تزویر و ریا. زیر پوشش خطابهها و نوشتارهای اخلاقی مسئولیت اخلاقی را وامینهد و از کلمات و واژگان حجابی برمیسازد و زشتیهای کوتاهی در عمل به مسئولیت را با آن حجاب میپوشاند.
این البته اختصاص به نوشتن و گفتن درباب اخلاق ندارد. هرکس در هر زمینهای سخن میگوید یا مینویسد، به سبب سخن آبرویی مییابد که آن آبرو برای او مسئولیتی به همراه میآورد. اساساً در ساختار ارزشی این جهان، هیچ موهبتی نیست که ما انسانها از آن برخوردار شویم و در قبال آن مسئولیت نداشته باشیم. ما صاحب هیچ حقی نمیشویم مگر آنکه همراه با آن حق، عهدهدار تکلیفی شویم. لازم نیست حتماً مثل کانت بیندیشید و وظیفهگرا باشید تا این جملات را تأیید کنید. کمی تأمل شما را به این نتیجه میرساند که مواهب این جهان در ساختاری ارزشی نمیتوانند خالی از نظام حق و تکلیف باشند. انکار ملازمه حق و تکلیف یا انکار ملازمه برخورداری از موهبت و مسئولیت اخلاقی، در واقع، انکار تلویحی اصل عدالت است؛ و اصل عدالت در هر نظام اخلاقیای موجه است.
گاهی با خودم فکر میکنم اگر جلال آل احمد امروز زنده بود، اگر علی شریعتی امروز زنده بود، اگر مرتضی مطهری امروز زنده بود، اگر همهی نویسندگانی که بر ذهن و اندیشهی ما در این سرزمین اثرگذار بودند امروز زنده بودند، چه مینوشتند و از چه سخن میگفتند؟ آنها در روزگار خود تماشای واقعیت میکردند و از جامعهای میگفتند و مینوشتند که دربرابرشان بود. وضعیت موجود را میدیدند و وضعیت مطلوب را تصور میکردند و میکوشیدند تا به مدد قلم راه رسیدن به وضعیت مطلوب را هموار سازند. آنها یا نمیترسیدند یا اگر میترسیدند بر ترسهای خود فائق میآمدند.
کم نیستند موضوعهایی که نویسنده برای گریز از موضوع اصلی خود را درگیر آنها میکند و به جای نوشتن از آنچه متن واقعیت است از حواشی سخن میگوید. کم نیستند موضوعهایی که ما در قامت کسی که مینویسد، آنها را به عنوان متن واقعیت معرفی میکنیم، اما این موضوعها حتی حواشیِ حواشی هم نیستند. مسئولیت نوشتن ایجاب میکند تا دستِ کم آن ابعادی از واقعیت که خود را به دیدگان کمبینای نویسنده تحمیل میکنند، دیده شوند و به رشته تحریر درآیند. اما چه در ذهنهای نویسندگان رخ میدهد که هزار و یک موضوع قلابی را جایگزین موضوع حقیقی میکنند و از حقیقت چشم میپوشند.
ما با انتخابهای خود انسانیم. ما با تردیدهای خود انسانیم. ما با نگرانیها و سرگردانیهای خود انسانیم. ... و ما با جسارتهای خود انسانیم. نویسندهای که به هربهانهای خود را از نگرانی و تردید تهی سازد و از تحیر بگریزد و جسارت خود را سرکوب کند و از زیر بار انتخاب شانه خالی کند، خود را از نویسنده بودن تهی ساخته است. پیکرهای سنگی است که همچون اثری هنری تنها دیدنش لذت بصری دارد.
گاهی به عنوان نویسنده باید بایستیم و به گذشته بنگریم. گذشته آینه نیست اما به خوبی نشان میدهد که چرا گردی سپید بر سر و رو نشسته است و چرا مردمِ چشمها در گودی حدقه مضطربند. گذشته آینه نیست اما نشان میدهد که فراسوی آینده قرار است کدام حادثهها از راه برسند و ما را دستخوش چه بازیهای تازهای کنند. گذشته آینه نیست اما به شفافیت آینه نشان میدهد که ما چرا در این موقف ایستادهایم.
آنکه مینویسد، اگر از آنچه باید بنویسد چشمپوشی کند به مسئولیت اخلاقی خود عمل نکرده است؛ حتی اگر صاحب همین قلم باشد.
انتهای پیام