به گزارش ایکنا، جلسه تفسیر قرآن حجتالاسلام والمسلمین هادی عباسی خراسانی، استاد حوزه علمیه صبح امروز 17 دیماه با محوریت آیات 32 و 33 سوره آل عمران در حوزه علمیه قم برگزار شد.
خداوند در این آیات میفرماید: «قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ؛ بگو خدا و پيامبر [او] را اطاعت كنيد پس اگر رويگردان شدند قطعا خداوند كافران را دوست ندارد به يقين خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر مردم جهان برترى داده است».
متن جلسه را در ادامه میخوانید؛
اولین نکتهای که از این آیات به دست میآید این است که محبت، جامع بین تبعیت و طاعت و معرفت است و همه اصول زندگی انسانی بر اساس محبت میچرخد و محبت واسطه بین انسان و خداست. خطابی که در این آیه بیان شده است خطاب خاص است و در این آیه عنوان اطاعت توضیح داده میشود. اینکه کلمه «اطیعوا» تکرار نشده دلیل این است که اطاعت خدا و رسول(ص) جدای از هم نیست گرچه در برخی آیات کلمه «اطیعوا» آمده و این دلیل بر اهمیت عنوان رسالت است.
بارها عرض کردیم که معمولا کلمه «کافرین» در قرآن در مقابل «شاکرین» قرار میگیرد مثلا آیه میفرماید: «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا؛ ما راه را به او نشان داديم خواه شاكر باشد و پذيرا گردد يا ناسپاس». جالب اینجاست که کفر اصطلاحی که به انکار یکی از ضروریات دین برمیگردد هم از ناشکری شروع میشود، چون اگر انسان به وجود منعم اقرار داشته باشد هیچ وقت به وادی کفر نمیافتد.
«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ»، در آیه قبل صحبت محبت و تابعیت خدا و رسول بود و اینکه کسانی که تابعیت و اطاعت نمیکنند کافر هستند. این آیه معرفی کسانی است که اطاعت خدا و رسول داشتند؛ اصطفی یعنی برگزیده. در قرآن هم عنوان «اجتبی» داریم، هم «اختیار» و هم «اصطفی» ولی عنوان اصطفی از همه قویتر است. صفوه یعنی تمام زایئات یک چیز از آن جدا شود و کاملا خالص باشد و هیچ چیزی با آن مخلوط نباشد. این عنوان برای چند پیامبر آمده، یعنی آدم، نوح، آل ابراهیم و آل عمران. چهار عنوان به عنوان اصطفای الهی بیان شده است و اولین اصطفی نسبت به آدم است، لذا لقب ایشان هم صفوه الله است.
کلمه آدم در این آیه آدم اسمی نیست، آدم وصفی است گرچه شامل آدم اسمی هم میشود و منافاتی با هم ندارند. در آیه «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا» هم همینطور است و درباره آدم وصفی است. خود کلمه آدم از «ادیم الارض» است یعنی گوشهای که زمین بسط پیدا میکند. آدم را آدم میگویند چون سفره رحمت الهی و نبوت الهی و رسالت الهی با ایشان آغاز شد و گسترش یافت. خیلی زیبا است که صفوه از جناب آدم شروع شده و به اصطفای پیامبر اسلام خاتمه پیدا کرده است.
یک بحث میان قرآنپژوهان این است که «نوح» اسم عربی است یا غیر عربی. علامه شعرانی که زبان عبری را به خوبی میدانست میفرمود امثال کلمه نوح عربی نیست و نیاز به اشتقاق و تجزیه و تحلیل ندارند تا بگوییم نوح در اصل از نوحه بوده است. به هر حال اگر نوح را از لغات عربی بدانید از نوحه به معنای آه و ناله است و بیانگر حالات جناب نوح است. در کلمه ابراهیم هم همین بحث مطرح است. یکی از کلمات غیر عربی قرآن ابراهیم است. آل عمران هم همینطور است و از کلمات غیر عربی قرآن کریم است.
نکته دیگر در مورد این آیه این است که شجره نبوت و رسالت در این آیه به اجمال بیان شده است. قرآن کتاب تاریخ نیست ولی ام کتابهای تاریخ است یعنی اصول تاریخ در آن بیان شده ولی حکایتهای ریز تاریخی در قرآن بیان نشده است مگر برخی غصهها که حاوی لطافتهایی است. حاصل کلام اینکه ترسیم اطاعت خدا و رسول در بیان این آیه ذکر شده است و گویا اجمالی از شجره طیبه نبوت و رسالت مورد اشاره قرار گرفته است.
نکته بعد این است که نبوت و رسالت به لحاظ حقیقت یکی است ولی به لحاظ زمانها متفاوت است. امامت هم همین گونه است یعنی به لحاظ حقیقت یکی است ولی به لحاظ زمانهای متفاوت مختلف است. در یک کلام نبوت، رسالت و امامت یک شخصیت حقیقی دارند، یک شخصیت حقوقی. در شخصیت حقوقی همه واحد هستند ولی در شخصیت حقیقی متعدد هستند به همین خاطر اصل امامت واحد است ولی تعینات امامت مختلف است. همین حرف را میتوانیم در مورد تابعین بزنیم یعنی تمام تابعین؛ اینها واحد هستند ولی در زمانهای مختلف گوناگون و متشخص میشوند.
نکته مهم دیگر که قابل تذکر است این است همه اینها مقول به تشکیک است یعنی منافات ندارد در میان انبیا کسی باشد که از دیگران اکرم و اشرف باشد که همان پیامبر(ص) است.
«ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ؛ فرزندانى كه بعضى از آنان از [نسل] بعضى ديگرند و خداوند شنواى داناست». یک پرسش این است که این آیه جهت معنوی رسالت را بیان میکند یا جهت جسمانی رسالت را؟ به نظر بنده به جهت انسابی و جسمانی رسالت بیشتر سنخیت دارد تا لحاظ معنوی گرچه نظر برخی این است که اعم از جهت معرفتی و جسمانی است.
انتهای پیام