به گزارش ایکنا، حجتالاسلام والمسلمین محمد عرب صالحی، رئیس پژوهشکده حکمت و دینپژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به فرایند تطور فکری سروش و تغییر باورهای وی درباره وحی از منشأ الهی به تجربه دینی و رؤیای رسولانه پرداخت. متن این یادداشت به شرح زیر است:
میخواهیم ببینیم تطور فکری دکتر سروش درباره قرآن و وحی به چه سمتی سیر کرده است. سوگمندانه باید گفت با گذشت زمان، ایشان در سیر فکری خود هر روز از مبانی دینی، بدیهیات دینی و آموزههای کتاب و سنت فاصله بیشتری گرفته است. دکتر سروش در ابتدای انقلاب مانند دیگران وحی را امری الهی با منشأ الهی میدانست که تعریف مشترکی با دیگر عالمان داشت. آرام آرام به جایی رسید که اظهار کرد: وحی، امری الهی با منشأ بشری است. ایشان میگوید: خداوند پیامبر را آفرید و وحی از دل حضرت رسول جوشید؛ آنچنانکه خداوند زنبور عسل را آفرید، زنبور هم روی گلها مینشیند و عسل به جامعه تحویل میدهد.
شاید مخاطبان ما بار معنایی این گزاره را ندانند. وقتی چیزی از قلب انسان سرازیر شد در حد اعلای خود، مثل شهودات شخصی عرفا میشود: اولاً برای کسی حجت نیست. ثانیا، امری بشری وتجربه درونی شخصی است و ثالثا، هر امر بشری، امکان اشتباه دارد. وقتی اصطلاح «تجربه دینی» از فلسفه غرب وارد شد، بار معنایی خودش را دارد و میشود: امر بشریِ شخصیِ خطاپذیر و سروش این لوازم را پذیرفته است؛ مستحضر هستید که تجربه درونی دینی دانستن وحی قائلان زیادی در غرب دارد و از جمله آنها جناب شلایرماخر است که از بنیانگذاران این نظریه است یا آقای ویلیام جیمز که هرکدام از زوایای خاصی، وحی را بررسی کردهاند. صراحتاً میگویند: وحی از سنخ تجربه درونی دینی است. جناب سروش هم همین معنای غربی را میپذیرد که وحی تجربه دینی، بشری، شخصی و خطاپذیر است. این مرحله دوم تطور فکری ایشان است که وحی را قابل نقد و بررسی میداند؛ یعنی میتوانیم بعضی را بپذیریم و بعضی را رد کنیم.
در مرحله بعدی، ایشان گفت: اساسا وحی از سنخ رؤیاست. پیامبر در «عالم رویا» این مطالب را دید. این رویاها مانند رویاهای ماست و نیاز به معبّر دارد. آن محذورات پیشین در اینجا هم پیش میآید که رویا ممکن است برخاسته از پیشزمینههای ذهنی انسان باشد یا ظرفیت انسان در کیفیت آن، دخیل واقع شود. این خود یک تحول و تطور فکری است اما تحولی قهقرایی و رو به سقوط و دور شدن از دین و آموزههای دینی.
میتوان گفت که تطور فکری دکتر سروش در بخش حقیقت وحی پارادوکسیکال است در ابتدا وحی را امری الهی و در پایان آن را امری بشری میداند؛ یعنی به تدریج از دین و آموزههای آن فاصله گرفتهاند. در آموزههای دینی اگر همه آیات و روایات را جستجو کنید نمیتوانید آیه یا روایتی در تأیید بشری بودن منشأ وحی پیدا کنید. آیات فراوانی، صریحاً منشأ وحی را خداوند دانسته و بخشی دیگر از آیات قرآن منشا بشری وحی را نفی میکند. در یک دسته از آیات، قرآن، علاوه برمعانی، حتی زبان عربی قرآن و الفاظ آن را نازل شده از سوی خدا میداند و از وحی، به تلاوت و قرائت قرآن بر پیامبر تعبیر شده و یا پیامبر را به قرائت و تلاوت آنچه بر او وحی گردیده فرا میخواند؛ پیداست که تلاوت و قرائت جایی است که الفاظی در بین باشد: «فاذا قرأناه فاتبع قرآنه»(قیامت/۱۸)پس هنگامی که ما قرآن را قرائت کردیم، تو هم خواندن آن را دنبال کن؛ «تلک آیات الله نتلوها علیک بالحق» (آل عمران/۱۰۸)این آیات خداوند است که به حق بر تو تلاوت میکنیم؛ «انا سنلقی علیک قولاً ثقیلاً» (مزمل/۵)ما به زودی بر تو « قول» سنگینی را میافکنیم؛ «انا جعلناه قرآناً عربیاً لعلکم تعقلون» (زخرف/۳)به راستی ما این قرآن را «عربی» قرا دادیم، شاید تعقل کنید؛ دسته دیگری از آیات دلالتی دوسویه دارند؛ از یک طرف به نحو صریح بر این امر دلالت دارند که قرآن از سوی خدا نازل شده و از سوی دیگر، انتساب قرآن به پیامبر را نفی میکنند: «تنزیل من رب العالمین و لو تقوّل علینا بعض الاقاویل لاخذنا منه بالیقین ثم لقطعنا منه الوتین»(الحاقه/۴۳-۴۶) قرآن از جانب پروردگار جهانها فرود آمده و اگر پیامبر پاره ای از گفته های خودبافته را به ما نسبت می داد او را به شدت مؤاخذه می کردیم و سپس رگ قلبش را میزدیم. این آیه از جهت دیگری هم دلالت دارد که قرآن، جوشیده از درون پیامبر نیست و آن نحوه خطاب عتاب آلود و تهدید کننده بودن خطاب است.
«و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی علمه شدید القوی» (نجم/۳-۵) پیامبر به خواسته و انتخاب خود سخن نمیگوید بلکه فقط وحی الهی را که خداوند به او آموخته بیان میکند. «تلک من انباء الغیب نوحیها الیک ما کنت تعلمها انت ولا قومک» (هود/۴۹) آیات الهی بخشی از اخبار غیبی است که ما به تو وحی نمودیم و نه تو و نه قوم تو آن را نمیدانستید. اشارۀ دیگری که در این آیه هست اینکه پیامبر را از بعضی از اخبار غیبی آگاه شده میداند و نه از همه آن؛ «ولو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً»(نساء/۸۲) اگر منشأ قرآن غیر خداوند بود هر آینه در آن اختلافات فراوانی مییافتند. دستههای مختلف دیگری از آیات بر این ار دلالت دارند که در این مصاحبه مجال ذکر آن نیست؛ ظاهرا جناب سروش توجهی به این آیات ندارند و آن چه در ذهن خود به آن رسیده را بر آیات قرآن مقدم میکنند.
ما یک سال است که در قرآن به مطالعهای جمعی میپردازیم در این میان به جملهای از آیتالله معرفت رسیدم که میفرمایند: هفتاد درصد آیات قرآن، احکام اجتماعی است. ما در همین کار گروهی که به نیمه قرآن رسیدهایم میبینیم بیش از این مقدار است! بعضی سورهها تا نود درصد آیاتشان از اجتماعیات است که به تفصیل مشخص کردهایم. چند آیه مربوط به امر به معروف و نهی از منکر است، چند آیه مربوط به جهاد، انفاق، جنگ و قتال و… در حالی که بنا به تعریف آقای سروش باید بخش اعظم آیات را از مفهوم دین خارج کرد.
دکتر سروش کسی است که ابتدا نهجالبلاغه را تدریس میکرد و کتاب و سنت را قبول داشت ولی حالا خود دین را امری تاریخی میپندارد. ایشان دین را شامل ذاتیات و عرضیات میداند؛ ذاتیات برای همه زمانها کاربرد دارد و درست است؛ ولی عرضیات باید در همان زمانه و فرهنگ عربی و بدوی جامعه پیامبر خاتم، دفن شود. مقاله «ذاتیات و عرضیات دین» در همان کتاب بسط تجربه نبوی چاپ شده است. این کتاب، مجموعه مقالات و سخنرانیهای ایشان است. در این مقاله اندک مسائلی را از ذاتیات دین برمیشمرد. آقای مجتهد شبستری هم تنها سلوک توحیدی را ذاتی دین میداند و همه گزارههای دیگر را از ذاتیات بیرون میبیند؛ یعنی شما موحدانه زندگی کن.
اینکه چطور میشود موحدانه زیست را زمانه معلوم میکند نه کتاب و سنت! آقای مصطفی ملکیان هم برداشتی که از حدیث «انّما بُعثتُ لاُتمِّمَ مَکارِمَ الاَخلاق» دارد این است که صرفاً اخلاقیات، ذاتی دین هستند. کلمات این متفکران پر از مغالطه و خلط مباحث است؛ مثلا پیامبر در همین حدیث، به «هدف دین» اشاره دارد که تخلّق جامعه به اخلاق الهی است و نه «خود دین». دین، یک راه است! مکرر در قرآن تاکید شده که دین، صراط است که البته این راه ما را به تخلق به اخلاق الهی می رساند بله، اگر بخواهیم تدیّن جامعه را بسنجیم به سراغ میزان اخلاقگرایی مردم میرویم نه اینکه هدف دین را با محتوای دین، خلط کنیم. سروش، حتی مسأله امامت و تعداد ائمه را هم عرضی دین میداند!.
نظر وی این است که قرآن، حیث دیالوگی با وقایع عینی دارد که اگر پیامبر در جای دیگری بودند قرآن چیز دیگری بود و اگر فرهنگ و وقایع، گونهای دیگر بود قرآن تفاوت میکرد. حتی میگوید: اگر پیامبر مثلا ده سال دیگر عمر میکرد قرآن فربهتر میشد. از لوازم نظر ایشان این است که قرآن کریم، پاسخگوی همان حوادث و نظایر آنهاست و لاغیر. بنده مفصلا در چند مقاله این را نقد کردهام. ما رابطه قرآن و حوادث تاریخی را میپذیریم؛ ولی سروش گمان کرده چون قرآن در پی حوادث آمده خودش هم تاریخی است. ما معتقدیم خداوند از قالب این حوادث استفاده کرده و آن چه برای همه زمان ها برای بشر راهگشا و هدایتگر است را بیان نمودهاست.
یکی دو مثال میزنم؛ مثلا حادثه غدیر، یک واقعه تاریخی بود که خدای متعال در پی آن، آموزه امامت را نازل کرد، البته تشریع غدیر از سابق بوده ولی ما طبق باور ایشان سخن میگوییم، خدای متعال با استفاده از این حادثه تاریخی، تا روز قیامت یک مبیّن معصوم در کنار قرآن گذاشت که این امامت باید تمام مسائل جدید را پاسخگو باشد. یعنی خداوند در یک حادثه تاریخی آموزهای نازل کرد که از آن پس ضمانت بقای اسلام در همه زمانها مشخص شد و مکانیزم پاسخگویی قرآن به مسائل نوپدید تا روز قیامت در دل قرآن تعبیه شد.
مثال دیگر اینکه خداوند متعال در کتاب و سنت، وظایف حکومتی را برای حاکم شرع، تشریع کرد و با یک قانون، تکلیف متغیرهای بسیاری را در طول زمانها و اعصار روشن ساخت. جناب دکتر سروش به غلط گمان کرده که چون دستورات قرآنی در پی حوادث تاریخی آمدهاند آنها هم تاریخی هستند. درباره رابطه قرآن با فرهنگ آن زمان، البته در این حد را میپذیریم که اگر پیامبر در کشوری با زبان دیگر نازل میشد قرآن هم همان زبان را داشت یا نام جنگها و افراد تغییر میکرد؛ اما آقای سروش مجموع مولفههای فرهنگی قرآن را برگرفته از فرهنگ شبه جزیره عربستان آن روز میداند؛ در حالیکه بارها و بارها در آیات قرآن، پیامبر اکرم از پیروی فرهنگ جاهلیت منع شده است.
این تفکر که کتاب و سنت حجیت ندارد بسیار خطرناک است. اولین لازمه آن این است که قرآن کریم که تنها کتاب آسمانی دست نخورده و تحریف ناشده است، از حجیّت ساقط میشود. اگر کتاب و سنت حجت نباشد دین و دینداری بی معنا میشود دین یک امر عرفی بشری می شود نه امر الهی؛ وقتی قرآن از حجیت افتاد دیگر همه علوم اسلامی بی معنا می شود و تمام علوم انسانی اسلامی را باید تعطیل کرد. اینکه این آقایان علم دینی را قبول ندارند می تواند به همین خاطر باشد. بالاخره حداقل مبانی، اهداف و غایات علم دینی از کتاب و سنت اصطیاد میشود. نکته دیگر اینکه نه تنها کتاب و سنت از حجیت میافتد؛ بلکه هیچ آموزه ثابت و مانایی در حوزه علوم انسانی و دین نخواهیم داشت؛ چون همه اینها تاریخی میشوند. هیچ الگو و اسوه ثابت و ماندگاری هم نخواهیم داشت؛ وقتی شخصیت عظیم پیامبر و سنت او تاریخی شود، دیگر بقیه علوم و مسائل، به طریق اولی اینگونه هستند. در یک کلام باید گفت نتیجه دیدگاه های سروش بتدریج منتهی به خروج از دین الهی و فاصله گرفتن روزافزون از آموزه های قرآن و امامان علیهم السلام میگردد.
خبرنگار: علی فرجزاده
انتهای پیام