۳۶۵ روز در صحبت قرآن، نوشته استاد حسین محیالدین الهی قمشهای، کتاب چهارم از مجموعه کتابهای جوانان و فرهنگ جهانی است. این مجموعه با هدف شناساندن فرهنگ و ادبیات به جوانان اولین بار سال ۱۳۹۰ به همت نشر سخن تدوین و منتشر شده است.
کتاب «۳۶۵ روز در صحبت قرآن» ۳۶۵ قطعه کوتاه و بلند از قرآن برای آشنایی جوانان با تعلیمات فراگیر قرآن انتخاب شده و کوشش شده است که این گنجینه تصویری از ابعاد گوناگون کلام آسمانی برای مخاطب ترسیم کند.
این کتاب، تفسیر در معنی اصطلاحی کلمه مانند تفاسیری چون کشاف و مجمع البیان و امثال آن نیست، بلکه بیشتر انعکاسی از کتاب وحی در ادب عرفانی فارسی و اسلامی است و نگاهی دارد به قرآن از دیدگاه ادبی، زیباشناسی و اخلاقی، اجتماعی و عرفانی.
گروه اندیشه ایکنا به منظور بهرهمندی مخاطبان خود از این گنجینه قرآنی و ادبی اقدام به انتشار قطعههایی از کتاب «در صحبت قرآن» کرده است. سیصد و بیست و نهمین قسمت از تحفه این کتاب با عنوان «مرگ و زندگی دست چرخ و روزگار نیست» تقدیم مخاطبان گرامی میشود.
وَقَالُوا مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا يُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَمَا لَهُمْ بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ ﴿۲۴جاثیه﴾
و کافران گفتند ما را جز این زندگی دنیا حیاتی نخواهد بود. ما در همین عرصه دنیا زنده میشویم و میمیریم و این روزگار است که ما را به دست هلاکت میسپارد در حالی که این منکران را هیچ علمی بدانچه میگویند نیست و فقط خیالات و ظن و گمان خود را بیان میکنند(24).
عجب است از منکران الهیّت که دلیل انکارشان را بر سخن انبیا دانایی خود میدانند و گویند ما به حرف نامعقول و آنچه مدرک و سندی بر آن نیست تکیه نداریم و با وسواس کامل قدم به قدم علم را دنبال میکنیم در حالی که خود سخنانی میگویند که هیچ مدرک و دلیلی بر آن نیست و از هیچ تجربهای و تحقیقی برنیامده است بلکه وهم و گمانی است که راه به دانایی ندارد، از جمله اینکه میگویند ما را جز این حیات دنیا حیات دیگری نخواهد بود در حالی که ایشان را هیچ حیاتی نبوده است و دارای حیات شدهاند، چه استبعادی دارد که حیات دیگری نیز در پیش روی ایشان باشد و گویند ما در همین زمین حیات مییابیم و در همین زمین میمیریم و جز این هیچ نیست در حالی که خود میبینند که این همه غوغا در عالم از هیچ برآمده است، زیرا اگر قدری به عقب برگردند این زمین جز بیغولهای بیجان و مادهای گدازان نبوده است و اکنون بنگرند که از پس پرده چه یوسف جمالانی بیرون آمدهاند که هر کس در محراب ابرویی به ستایش و نیایش مشغول است و میگویند که ما را روزگار میآورد و روزگار محو میکند و مقصودشان از روزگار همین گذشت زمان و تغییر مستمر عالم است. باز از خود نمیپرسند که این دهر نابینای بیجان و بیاحساس و ادراک، موجوداتی چون منکران را که هزار غرور کمال در سر دارند و خدا را بنده نیستند و سر بر آسمان میسایند و به علم و دانایی خود فخر میکنند چگونه پدید آورده است.
ذات نایافته از هستی بخش
کی تواند که شود هستیبخش (جامی)
و به حقیقت انکار ایشان که مرتبهای از کمال ادراک و فهم و آگاهی است به قول مولانا اثبات آن چیزی است که انکار میکنند.
پس مثال تو چو آن حلقهزنی ست
کز درونش خواجه گوید خواجه «نیست»
حلقه زن زین «نیست» دریابد که هست
پس ز حلقه برندارد هیچ دست (مثنوی)
و اگر سنایی گفت: کفر و دین هر دو در رهش پویان «وحده لا شریک له» گویان مقصود یکی این است که سخنان کفرآمیز نیز میتواند بر حقانیت ایمان دلالت کند، اگر چه این بیت را معانی عمیقتری نیز هست.
حجت منکر هماره زرد رو
یک نشان بر صدق این انکار کو (مثنوی)
بسیاری از منکران الهیت به راستی منکر آفریدگار جهان نیستند بلکه گویند جهان را طراحی و نقاشی است، اما به آنچه اصحاب شریعت و متولیان دینی از کشیشان و راهبان و خاخامها و دیگر متولیان مذاهب در اثبات ماهیتی به نام خدا آوردهاند ایمان ندارند و آن خدای مورد معرفی ایشان را منکرند و گویند این خدا ساخته ذهن بشر است و راست میگویند و چه بهتر که به چنین خدایی ایمان نداشته باشند.
معروف است که در شب جشن تولد نود سالگی برتراند راسل بانویی به او گفت «شما که عمرتان نزدیک به پایان است اگر پس از مرگ دیدید که جهان دیگری و خدایی هست چه خواهید گفت؟» راسل گفت: «اگر خداوند از من بپرسد به چه دلیل به الهیت و مسیحیت ایمان نیاوردی، خواهم گفت:lack of sufficient evidence یعنی فقدان دلایل کافی»
انتهای پیام