در بیان ستایش و نیایش
کد خبر: 4123315
تاریخ انتشار : ۰۹ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۰:۵۹
در صحبت قرآن /51

در بیان ستایش و نیایش

چه هیجان و ابتهاجی بیش از این که خداوند به صورت غایب از خود سخن می‌گوید که هر حمد و ستایشی از آن اوست و اوست که پروردگار عالم و پادشاه روز جزاست و ناگاه در میانه سخن انسان وارد صحنه می‌شود و مستقیم با پروردگار خطاب می‌کند که ما تنها تو را می‌پرستیم.

۳۶۵ روز در صحبت قرآن نوشته استاد حسین محی‌الدین الهی قمشه‌ای، کتاب چهارم از مجموعه کتاب‌های جوانان و فرهنگ جهانی است. این مجموعه با هدف شناساندن فرهنگ و ادبیات به جوانان اولین بار سال ۱۳۹۰ به همت نشر سخن تدوین منتشر شده است.

کتاب «۳۶۵ روز در صحبت قرآن» ۳۶۵ قطعه کوتاه و بلند از قرآن برای آشنایی جوانان با تعلیمات فراگیر قرآن انتخاب شده و کوشش شده است که این گنجینه تصویری از ابعاد گوناگون کلام آسمانی برای مخاطب ترسیم کند.

این کتاب، تفسیر در معنی اصطلاحی کلمه مانند تفاسیری چون کشاف و مجمع البیان و امثال آن نیست، بلکه بیشتر انعکاسی از کتاب وحی در ادب عرفانی فارسی و اسلامی است و نگاهی دارد به قرآن از دیدگاه ادبی، زیباشناسی و اخلاقی، اجتماعی و عرفانی.

گروه اندیشه ایکنا به منظور بهره‌مندی مخاطبان خود از این گنجینه قرآنی و ادبی اقدام به انتشار قطعه‌‎هایی ‎ از کتاب «در صحبت قرآن» کرده است. پنجاه و یکمین قسمت از تحفه این کتاب با عنوان «در بیان ستایش و نیایش» تقدیم مخاطبان گرامی می‌شود.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ﴿۱﴾
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۲﴾
الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ﴿۳﴾
مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ ﴿۴﴾
إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ ﴿۵﴾
اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ ﴿۶﴾
صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ ﴿۷﴾ (فاتحه 7-1)

به نام خداوند بخشنده مهربان (1) حمد و سپاس تنها خدای راست که پروردگار جهان‌هاست(2) خدایی که بخشنده و مهربان است(3) پادشاه روز جزاست(4) ما تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم(5) ما را به راه راست هدایت فرما(6) راه آنان که برایشان انعام فرمودی نه راه آنان که برایشان خشم کردی و نه راه آنان که به ضلالت درافتادند(7).

ای نام تو بهترین سرآغاز
بی نام تو نامه کی کنم باز
ای یاد تو مونسِ روانم
جز نامِ تو نیست بر زبانم (نظامی)

هر بامداد آن پادشاه عالم و آن رب اعلای کائنات دروازه‌های شکوهمند قصرش را بر آدمیان می‌گشاید تا همراه با فرشتگان در سرودِ ستایش زیبایی هم آواز شوند و آنگاه، روی در روی، با آن شاهد یگانه سخن گویند که: معشوق و معبود ما تویی.

آخرِ قصدِ من تویی، غایتِ جهد و آرزو
تا نرسم، ز دامنت دستِ امید نگسلم (سعدی)

این سوره را فاتحه الکتاب خوانده‌اند از آنکه گویی دوازه ورود به ساحت کتاب الهی است و نیز آن را سوره سبع المثانی خوانده‌اند از آنکه هفت آیه است و بنا بر حدیثی این سوره دو بار بر آن حضرت نازل شده است.

این سوره بین بنده و پروردگار تقسیم شده، بدین معنی که بخشی از آن از زبان پروردگار است و گویی خود اوست که خطاب به بندگان می‌فرماید: «حمد و ستایش هر چه هست به پروردگار عالمیان تعلق دارد که بسیار بخشنده و مهربان است و پادشاه روز جزاست» و بخش دیگر از زبان بندگان است که گویی در حضور آفریدگار و پرورنده خویش ایستاده‌اند و مستقیماً با او خطاب می‌کنند که معبود و معشوق ما تنها تویی و ما از هیچ کس جز تو در زندگی یاری نمی‌جوییم و دعای ما این است که ما را در هر کار به صراط مستقیم که تو خود بر آن قرار داری هدایت کن و بر این راه بدار، و این راه مستقیم راه کسانی است که تو به آنها نعمت و برکت عطا کردی زیرا هیچ نعمتی در جهان برتر از هدایت به راه مستقیم و سوق دادن به سوی کمال نیست و آثار این نعمت بر چهره دارندگان آن آشکار است از خرّمی و نضارت و خلق خوش و نگاه مهربان، که فرمود: «تَعرِفُ فی وجوهِمِ نضرَة النعیم» (مطففین: 24)

یوسف کنعانیم روی چو ماهم گواست
هیچ کس از آفتاب خط و گواهی نخواست
ای گل و گلزارها کیست گواه شما
بوی که در مغزهاست رنگ که در چشمهاست (دیوان شمس)

و ادامه دعا این است که ما را در شمار کسانی قرار مده که بر آنها خشم گرفتی و نه کسانی که به گمراهی درافتادند. خشم بر آن است که دانسته به راه خطا می‌رود و گمراهی محصول جهل و بی‌خبری است.

در این سوره یک صنعت ادبی هست (علاوه بر صنایع دیگر) به نام «التفات» و آن این است که گوینده ناگهان از غایب به حاضر تغییر بیان دهد و از سوم شخص به دوم شخص یا اول شخص بازگردد و در قرآن از این صنعت بسیار یافت می‌شود که چون اغلب بی‌خبر و بدون مقدمه است مایه لذّت و ابتهاج و اعجاب و اعتبار است.

چه هیجان و ابتهاجی بیش از این که خداوند به صورت غایب از خود سخن می‌گوید که هر حمد و ستایشی از آن اوست و اوست که پروردگار عالم و پادشاه روز جزاست و ناگاه در میانه سخن انسان وارد صحنه می‌شود و مستقیم با پروردگار خطاب می‌کند که ما تنها تو را می‌پرستیم.

از نمونه‌های شیرین صنعت التفات دو بیت زیرا از سعدی است که مرتب حرکت از اول شخص به دوم شخص و سوم شخص در آن دیده می‌شود و مضمون سخن همان ایاک نعبد و ایاک نستعین است:

گر دنیی و آخرت بیارند
کاین هر دو بگیر و دوست بگذار
ما یوسف خود نمی‌فروشیم
تو سیم سپید خود نگه‌دار

مضمون آیات این سوره در ادبیات فارسی به زبان‌های گوناگون و گاه با آوردن عین عبارت قرآنی آمده است:

عیشم مدام است از لعل دلخواه
کارم به کام است«الحمد لِله» (حافظ)

مولانا در حکایتی از حضرت موسی در تفسیر ایاک نعبد و ایاک نستعین می‌فرماید:

گفت موسی را به وحی دل خدا
کای گزیده، دوست می‌دارم تو را
گفت «چه خصلت بود ای ذوالکرم
موجب آن تا من آن افزون کنم»
گفت «چون طفلی به پیش والده
وقت قهرش دست هم در وی زده
خود نداند که جز او دیّار هست
هم از او مخمور و هم از اوست مست
مادرش گر سیلیی بر وی زند
هم به مادر آید و بر وی تند
از کسی یاری نخواهد غیر او
اوست جمله شرّ او و خیر او
خاطر تو هم ز ما در خیر و شرّ
التفاتش نیست با جای دگر
غیر من پیشت چو سنگ است و کلوخ
گر صبّی و گر جوان و گر شیوخ»
همچنانک ایّاک نعبد در حنین
از بلا، از غیر تو لا نستعین
هست این ایاک نعبد حصر را
در لغت آن از پی نفی ریا
هست ایاک نستعین هم بهر حصر
حصر کرده استعانت را و قصر
که عبادت مر تو را آریم و بس
طمع یاری هم ز تو داریم و بس

مولانا همچنین در دیوان شمس تفسیر بدیعی از ایاک نعبد و ایاک نستعین آورده است بدین بیان که در زمستان دانه‌ها همه در سجودند که ما تو را بنده‌ایم و در بهار همه می‌گویند ما از تو یاری می‌جوییم و سر از خاک برمی‌آورند:

ایاک نعبد است زمستان دعای باغ
اندر بهار گوید: ایاک نستعین (دیوان شمس)

ای که در دنیا نرفتی بر صراط مستقیم
در قیامت بر صراطت جای تشویش است و بیم (سعدی)

حلاج را پرسیدند که «دین تو چیست؟» گفت: «من از مذهب پروردگارم پیروی می‌کنم» گفتند «مذهب پروردگارت چیست؟» گفت: «انَّ ربّی علی صراط مستقیم» همانا که پروردگار من بر راه راست است (هود56) و این است دین عشق که در ادب پارسی از آن سخن می‌رود.

راه مستقیم کوتا‌ه‌ترین فاصله میان آدمی و هر کمالی است که لایق حال اوست و چه بسیار مردمان در پی رسیدن به سعادت و شادی به راه‌های کج و معوج می‌‌روند و راه را بر خود طولانی می‌کنند و اغلب دوری بلند در دوزخ حرمان‌ها و حسرت‌ها می‌زنند تا باز اگر لطف خدا شامل شود به صراط مستقیم بهشت بازگردند.

چنانکه برای رسیدن به شهرت به جای دل سپردن به کار خوب و ارائه آثار برجسته، در دام ثروت و قدرت و شهرت طلبی می‌افتند، هزار دروغ و دسیسه از ایشان به ظهور می‌رسد اما به حقیقت شهرت که درخشش طبیعی نور دانایی و زیبایی و نیکویی است نمی‌رسند.

بنا بر روایات معتبر، امیرمومنان علی(ع) فرموده است که هر چه در تمامی قرآن است در سوره حمد مندرج است و آنچه در سوره حمد آمده همه در بسم الله درج است و همه محتوای بسم الله در بای بسم الله جمع آمده است و من نقطه زیر آن با هستم. عارفان این روایت را چنین تفسیر کرده‌اند که بسم الله الرحمن الرحیم همان رحمت ساری و جاری الهی در کل کائنات است که کتاب محکم الهی است و بای بسم الله رمزی از نفس ناطقه انسانی است و نقطه زیر «با» همان سرّ سویدای عشق است که بدون نقطه عشق«ب» را مقام و منزلتی و معنا و مفهومی نمی‌ماند زیرا نقطه عشق که جوهر ذات آدمی است تمامی آفرینش و عالم ماده و مدت را که «ب» رمزی از آن است، معنی می‌بخشد.

نقطه عشق نمودم به تو هان سهو مکن
ورنه چون بنگری از دایره بیرون باشی (حافظ)

رحمان و رحیم مهمترین دو وصف پروردگار است که رحمتی عالم و رحمتی خاص دارد و آثار این دو رحمت در سراسر آفرینش هویداست زیرا هر دو رحمت را بر نفس خویش که ساری و جاری در کل کائنات است نوشته یا بر خود واجب گردانیده. رحمت رحمانی که رحمت عام است چشم می‌آفریند و رحمت خاص که رحمت رحیمی است بدان چشم هزار رمز و راز و کرشمه و اطوار می‌بخشد.

کلمه رحمان یکی از نام‌های خداست اما کلمه رحیم از اوصاف الهی به شمار می‌‌رود که هم صفت حضرت حق است و هم از اوصاف آدمیان تواند بود اگر بدان مقام راه یابند. به همین سبب ما نام رحیم بر پسران می‌گذاریم اما نام رحمان خاص خداست.

یکی از سنت‌های دیرین و عادات شیرین در فرهنگ پارسی چه پیش از اسلام و چه پس از آن این بوده است که کارها را با نام و یاد خدا آغاز کنند و معنای ژرف این سنت آن است که نظامی فرمود:

نظامی جام وصل آنگه کنی نوش
که بر یادش کنی خود را فراموش

این تمامی پیام قرآن و جان و جوهر همه ادیان است و هیچ حکمت الهی و موعظه‌ای در جهان برتر از این نیست که کارها را به نام و به خاطر حضرت حق آغاز کنند.

بسم‌الله هنرمند این است که من می‌خواهم با خلق زیبایی و نقاشی و معماری درهای بهشت را بر مردم بگشایم و در سودای ثروت و شهرت نیستم و بسم‌الله شاهد این است که من حق را که پروردگار جهان است پیش چشم دارم و به هیچ مقام و ثروتی جز او چشم ندوخته‌ام و اگر پادشاهی جهان را به من دهند هرگز نخواهم نوشت:

حسین از دین جدش خارج شده است

و بسم‌الله دانشمند این است که من در سودای نشان دادن اسرار طبیعتم که به تعبیر گوته جامه بیرونی خداوند است. من می‌خواهم اسرار فرشتگانی را که پشت پرده عالم کار می‌کنند فاش کنم و بسم‌الله شاعر این است که به گفته سعدی:

نامه حُسن تو بر عالم و جاهل خوانم
نامت اندر دهن پیر و جوان اندازم

«الحمدلله» عبارت رایجی است که در زبان فارسی که مردمان در هنگام رضایت از وضع و حال خویش و اظهار شادی و رضایت بر زبان می‌آورند که الحمدلله کارمان روبه راه است، الحمدلله در این واقعه ما را آسیبی نرسید، الحمدلله که شما را خداوند برای ما فرستاد و الحمدلله که ما را چنین دولتی نصیب شد:

بُشری اذ السلامت حلت بذی سلم
لله حمد معترف غایة النعم (حافظ)

بشارت باد که صلح و سلامت به دیار ذی‌سلم و منزلگاه معشوق بازگشت و سپاس خدای را، با تصدیق و اعتراف، که نهایت رحمت و کمال نعمت را او عطا فرموده است. اغلب آدمیان به حمد زبانی و شکر و سپاس لفظی بسنده می‌کنند و هر چند شکر و ثنا را به کلماتی چون حمد بی‌شمار و سپاس بی‌پایان مؤکّد می‌دارند و گاه مدتی به تسبیح و با شمارش خاص به ذکر الحمدلله می‌پردازند اما از آن آثار این حمد و سپاس در رفتارشان نشانی دیده نمی‌شود، حال آنکه حمد و ثنا و شکر و سپاس حالتی است در آدمی که چون حاصل شود مانند شادی و عشق فیضانی و حرکتی به دنبال دارد: از دل به زبان و از زبان به دست و پا و جوارح دیگر. آن کس که به راستی حمد‌لله می‌گوید خود را ثروتمند و برخوردار می‌بیند و اگر نیک بیندیشد اولاً در می‌یابد که هر نعمتی به او رسیده است از جانب خدای رحمان است پس آن را به خود منسوب نمی‌کند و مغرور آن نعمت نمی‌شود بلکه شوق به تقسیم آن نعمت با دیگران در او پدید می‌آید. ثانیاً می‌اندیشد که اگر خداوند نعمتی به او ارزانی داشته برای چه مقصود بوده و می‌کوشد که رضای خدا را در بهره‌مندی مادی و معنوی از آن نعمت در نظر گیرد و عطیه الهی را امانتی داند که برای امتحان بدو سپرده‌اند تا در چه راه صرف کند، ثالثاً به سبب این نعمت شادی و نشاطی در او پیدا می‌شود که فیضان آن خلق خوش و خدمت به خلق خواهد بود و این احوالات تعقیبات و دنباله حقیقی نماز و نیایش اوست نه آنکه تکرار الفاظی را تعقیبات نماز کند و خود را برهاند و:

به دیناری فقیر از در براند
ور «الحمدی» بخواهی، صد بخواند (سعدی)

و حکیمان گفته‌اند: دستی که خدمتی می‌کند خوش‌تر از لبی است که ذکر می‌گوید.

گاه باشد که الحمدلله گفتن خود گناه عظیمی است و آن هنگامی است که گوینده از این عبارت معانی ناموزون در دل دارد که از عالم محبت و خیر و زیبایی بسیار دور است. معروف است که شخصی در بازار می‌گفت: «ای مسلمانان، من در روزگار پیش یک الحمدلله گفته‌ام و اکنون سال‌هاست که از این الحمدلله استغفار می‌کنم و خیر و صدقه می‌دهم و هنوز دلم آرام نیست که آیا خداوند مرا بخشیده است یا خیر» گفتند: «الحمدلله یک عبارت قدسی و پربرکت است که گفتنش ثواب است تو چگونه الحمد‌لله گفته‌ای که از آن استغفار می‌کنی؟» گفت: «روزی در بازار آتشی در گرفت و نیمی از دکانها بسوخت. من چون دکان خود را در سلامت دیدم گفتم الحمدلله که دکان ما را آسیبی نرسید» این شخص سَری سقطی همان عارف مشهور بوده است.

شبی دود خلق آتشی برفروخت
شنیدم که بغداد نیمی بسوخت
یکی شکر گفت اندر آن خاک و دود
که دکان ما را گزندی نبود
جهاندیده‌ای گفتش ای بوالهوس
تو را خود غم خویشتن بود و بس
پسندی که شهری بسوزد به نار
اگر چه سرایت بود برکنار (سعدی)

سوره حمد در هر نماز دو بار خوانده می‌شود و متن آن تجدید عهد انسان است با پروردگار خویش که: «من تنها تو را می‌پرستم و تنها از تو یاری می‌جویم. مرا به راه راست هدایت فرما. من هیچ کاری نخواهم کرد که موجبات خشم تو(که در خشم مردمان از کارهای من ظاهر می‌شود) فراهم کنم و دعای من و تلاش من این است که نه در شمار مغضوبان قرار گیرم و نه در شمار آنان که به راه باطل رفته و گمراه شده‌اند»
در قرآن آمده است که «اِقِمِ الصَّلوةَ لذکری» یعنی نماز را به خاطر حفظ یاد و حضور من در دل به پای دار. از این رو نماز برای یاد خدا و تجدید عهد بندگی است. عبادت حقیقی ما رفتن به صراط مستقیم است که آن عمل صالح و خدمت به خلق خواهد بود و آنچه در صورت نماز تکرار می‌شود در حکم دعاست که «خدایا، ما را به راه راست هدایت فرما» و صِرف گفتن این دعا رفتن به صراط مستقیم نیست تا عبادت باشد. از این رو شیخ بزرگوار سعدی علیه الرحمه فرموده است:

عبادت بجز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجّاده و دلق نیست

مقصود این است که حقیقت عبادت سرِ اطاعت پیش فرمان الهی نهادن است، در هر کار، در کوچه و بازار و در اداره و کارگاه و مدرسه و دادگاه. هر کجا آدمی حق را مشاهد کند و در پیش او سجده برد و هر کجا میان حق و باطل حق را، هر چند به زبان ظاهری خود باشد، برگزیند آنجا رکوع و سجود حقیقی رخ می‌دهد. اما مقصود نفی صورت نماز نیست که آن مذکر و یادآورنده است و چون شخص در هنگام صبح پروردگار خویش را یاد کند و عهد بندگی را با او تجدید نماید که من تنها تو را می‌پرستم و از تو یاری می‌جویم و رب اعلا و منتهای انتخاب من تویی، اگر نمازش از روی اخلاص باشد بی‌گمان در تمام روز او را گرم می‌کند و در انجام هر کار این عهد را به خاطر می‌آورد و به آنچه گفته است در عمل وفا می‌کند.

قطعه زیر شعری است از یک شاعر انگلیسی در ضرورت دعا و نیایش صبحگاهی که در ادب عرفانی پارسی گاهی به صبوحی یا جرعه شراب صبحگاهی از آن تعبیر کرده‌اند:

هنگام صبح، در بهترین ساعت روز با خدای خود دیدار کردم،
حضور او چون طلوع آفتاب قلبم را از شکوه و کبریایی خویش لبریز کرد
و این حضور همچنان دوام یافت و او سرتاسر روز با من بود
و ما با هم در آرامش کامل کشتی راندیم
بر دریایی موّاج و پُر آشوب
و دیدیم کشتی‌های دیگر را، شکسته و توفان زده،
در گردابها و تنگناهای سخت
و شگفتا از آن توفان که آنان را همه آشوب و تلاطم بود
و ما را همه آرامش و اطمینان
پس با پشیمانی و افسوس
به صبح‌های دیگر اندیشه کردم
که من نیز چون دیگران
بی‌حضور او مهار کشتی را رها کرده بودم
(و تا شام در قهر امواج گرفتار)
اکنون گمان دارم راز شگرفی را
از میانه آن رنج‌ها و سختی‌های پیشین دریافته‌ام

و آن راز این است:

اگر خواهی تمامی روز خداوند با تو همراه باشد
باید که او را صبحگاه طلب کنی (رالف اسپولدینگ کوشمان)

انتهای پیام
مطالب مرتبط
captcha